جدول جو
جدول جو

معنی برافتادن

برافتادن((بَ. اُ دَ))
از میان رفتن، از بین رفتن
تصویری از برافتادن
تصویر برافتادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با برافتادن

برافتادن

برافتادن
افتادن:
وان قطرۀ باران که برافتد بگل سرخ
چون اشک عروس است برافتاده برخسار.
منوچهری.
رجوع به افتادن شود.
لغت نامه دهخدا

برافتاده

برافتاده
از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده
برافتاده
فرهنگ لغت هوشیار

برافتاده

برافتاده
از میان رفته، نابود شده، بَراَنداختِه، مُنقَرِض
برافتاده
فرهنگ فارسی عمید

ورافتادن

ورافتادن
منسوخ شدن از مد افتادن باب روز نبودن: دیگر شلیته و تنبان ورافتاد، از بین رفتن نیست و نابود شدن: با آل علی هر که در افتاد ور افتاد)
فرهنگ لغت هوشیار

براوفتادن

براوفتادن
اوفتادن. افتادن. رجوع به اوفتادن و افتادن شود.
- براوفتادن به، آغازیدن به. (یادداشت مؤلف) :
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول براوفتد بسریش.
لبیبی
لغت نامه دهخدا