- بدسگال
- بداندیش
معنی بدسگال - جستجوی لغت در جدول جو
- بدسگال ((بَ. س ِ))
- بداندیش، بدخواه
- بدسگال
- بداندیش، بدخواه،
برای مثال تو نیکوروش باش تا بدسگال / نیابد به نقص تو گفتن مجال (سعدی۱ - ۱۳۳)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدسگال بودن مقابل نیکو سگالی
بداندیشی، بدسگال بودن
بداندیش بدخواه، بدگوی مقابل نیکو سگال
نیلوفر صحرایی
گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
سوءنیت
پراشیده
اسب سرکش، بددهنه وسخت سر، مقابل خوش لگام
نیلوفر صحرایی
نیلوفر صحرایی
خشکسالی
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سال، تنگ سالی
اسبی که دهنه قبول نکند، اسب سرکش، نافرمان، کنایه از گردن کش، یاغی
بدسگان، گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
نوعی بازی گوی و چوگان که میان دو گروه نه نفری انجام می شود
زشت زشت چهره زشت صورت زشت رو مقابل خوشگل
بد ساخته شده بد ساخت مقابل خوش ساخت، بد سازنده
بدروز وبدبخت، کسی که حالش بدباشد
بدخلق، بدخو، ناسازگار
بیمار، غمگین، بدبخت
زشتروی
دانه فروش خواربار فروش
اندیشه و فکر، خیال
سگالنده، پسوند متصل به واژه به معنای اندیشنده مثلاً بدسگال، چاره سگال، نیک سگال
زشت، زشت رو