جدول جو
جدول جو

معنی بدسغان

بدسغان
بدسگان، گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
تصویری از بدسغان
تصویر بدسغان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بدسغان

بدسغان

بدسغان
گیاهی است بر هم پیچیده مانند ریسمان تافته و آن از پنج عدد بیشتر نمی شود. عشقه. لبلاب. قاتل ابیه. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج). درختچه ای است به ارتفاع 2 تا 5 متر و دارای شاخه های متعدد برنگ سبز مایل به آبی است گلهای درشت برنگ زرد طلایی و معطر آن بصورت خوشه های زیباجلوه می کند. میوه اش نیام، بطول 6 تا 8 سانتیمتر و به پهنای 5 تا 6 میلی متر است. این گیاه را در نواحی مختلف ایران برای زینت پرورش می دهند. گل طاوسی. رتم. مست خدیجه. بذسقان. (از گیاهان دارویی زرگری ص 391). بدسگان. (فرهنگ رشیدی). بداسقان. بدشغان. بدسگان. کف الکلب. (از برهان قاطع). بدسقان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بدسگان

بدسگان
گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
بدسگان
فرهنگ فارسی عمید

بدسگان

بدسگان
بدسغان. (برهان قاطع). رجوع به بدسغان شود، فرقه ای از فرق شیعه معتقد به تشبیه. (از خطط مقریزی ج 4 ص 170 از خاندان نوبختی ص 251)
لغت نامه دهخدا