جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بد سگالی

بدسگالی

بدسگالی
بدسگال بودن. مقابل نیکوسگالی. (فرهنگ فارسی معین) : و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. (کلیله و دمنه). کید، مکیدت، بدسگالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

بدسگالی

بدسگالی
بداندیشی، بدخواهی، بدسرشتی، بدگویی، بدنهادی، دشمنی، بدنفسی
متضاد: نیک نهادی، نیک خواهی، نیک اندیشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بد سگالیدن

بد سگالیدن
دشمنی کردن بدخواهی نمودن. زیان رسانیدن. (ناظم الاطباء). مکر. (مجمل اللغه). رجوع به سگالیدن شود
لغت نامه دهخدا