- بخو
- ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
معنی بخو - جستجوی لغت در جدول جو
- بخو
- حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، تاتوره، داتوره، تاتوله
- بخو ((بُ))
- حلقه و زنجیری که دست و پای چهارپایان را بدان بندند، بخا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هر چیزی که برنگ خاکستر باشد
بخویش، خویشتن، باختیار
سیّارۀ مرّیخ، چهارمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت دوری از خورشید، بهرام، غضبان فلک، طرف دار پنجم
دارای اشتهای زیاد برای غذا، با اشتها، پرخور
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
بخور و نمیر: مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
رنگ خاکستری سیر، تیره رنگ، هر چیزی که به رنگ خاکستر باشد
بخار آب گرم، در پزشکی دارویی که آن را جوشانده و بخارش را استنشاق می کنند، هر مادۀ صمغی که آن را برای ایجاد بوی خوش در آتش می ریزند
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
بخور مریم: در علم زیست شناسی گل نگون سار
((بِ یا بُ))
فرهنگ فارسی معین
هر ماده ای که در آتش ریزندو بوی خوش دهد، صمغ درخت روم که بخور آن خوشبو است، در فارسی، هر دارویی که جوشانده و بخار آن استشمام گردد، بخار آب گرم یا داروی جوشانده که برای مرطوب کردن و ضدعفونی کردن هوا مورد استفاده
آبخست، جزیره، یا جزیره در رودی بزرگ که آب سطح آن را فرا گرفته و گیاه و درختان آن ظاهر باشد
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، آبخست، آدک، گنگ، جز، آبخوست، اداک، آداکبرای مثال گویی که هست مردم چشمم چو آبخو / یا خود چو ماهی است که دارد در آب خو (عمعق - ۲۰۰)
جزیره
ترکی زولا نگاه فرو رفتگی بالای سم ستور که زولانه را آنجا می بندند فرو رفتگی بالای سم اسب که حلقه بخورا در آنجا بندند
ارژن
مقداری از غذا که فقط برای ادامه زندگی کفایت کند قوت لایموت
آذریون گل نگونسار از گیاهان گل نگونسار
خوزمیدن
خوز ماندن
بتنهائی، استبداد
به هوش آمدن، به حال آمدن از غش
حقه باز و کهنه کار، رند
ظرف فلزی که در آن بخور دود کنند
گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، پنجۀ مریم، چنگ مریم، سیکلامن، گل نگونسار، گل سرنگون
مقدار بسیار کم غذا یا پول که به سختی خوراک و معاش شخص را تامین می کند، خوراک اندک
فرورفتگی بالای سم اسب که حلقۀ بخو را در آنجا می بندند، خرده گاه
قسمت، واحد، سهم، کسر، تقسیم، قطعه
اقبال، شانس، طالع، قسمت
کاکو برادر ناهمخون
قهر کردن، گردنکشی کردن
درنگی وآهستگی، گرانی
آزمودن، دریافتن، آشکار کردن