جدول جو
جدول جو

معنی بجوشین - جستجوی لغت در جدول جو

بجوشین(بِ)
دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان اهر. سکنۀ آن 346 تن، آب از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوشین
تصویر باوشین
(دخترانه)
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
(دخترانه)
بلور (عربی) + ین (فارسی) منسوب به بلور، شفاف و درخشان مانند بلور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بروشان
تصویر بروشان
گروندگان، مؤمنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
به جوش آمدن آب و هر مایع دیگر بر اثر حرارت، غلیان، بیرون آمدن آب از زمین و چشمه با حالتی که انگار در حال جوشیدن است، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از شورش و هنگامه بر پا کردن، سر و صدا کردن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن، جوشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برجوشیدن
تصویر برجوشیدن
جوشیدن، به جوشش آمدن، برافروخته شدن از خشم
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دَ)
مرکّب از: ب + جوشیدن، بجوش آمدن. جوشیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برجوشیدن
تصویر برجوشیدن
به جوشش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
مایل بدوستی و معاشرت و موانست با مردم نبودن، مقابل جوشیدن، نجوشیدن با مردم
فرهنگ لغت هوشیار
مها بین منسوب به بلور ساخته شده از بلور بلوری، جلیدیه. یا دست بلورین. دستی که مانند بلور صاف و شفاف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
شبه قلیایی که آنرا از جوزالقی استخراج کنند. کریستالهای آن استوانه یی شکل بیرنگ و بی مزه است و از سمهای مهلک محسوب میگردد. در طب مورد استعمال دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
منسوب به بلور، ساخته شده از بلور، بلوری، جلیدیه، دست ، دستی که مانند بلور صاف و شفاف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
((دَ))
به جوشش آمدن، فوران کردن آب از زمین
فرهنگ فارسی معین
((بُ رُ))
شبه قلیایی که آن را از جوزالقی استخراج کنند. کریستال های آن استوانه ای شکل، بی رنگ و بی مزه است و از سمّهای مهلک محسوب می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوشیدن
تصویر بوشیدن
ملاحظه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوشین
تصویر جوشین
آستیلن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
Crystalline
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
Spurt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بجوشان
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشیدن، جوش زدن زبان و دهان، برفک دهان، رشد یکدست و سریع
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
кристаллический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
фонтанировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
kristallin
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
sprudeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
кристалічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
фонтанувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
krystaliczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
tryskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
水晶的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
喷射
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بلورین
تصویر بلورین
cristalino
دیکشنری فارسی به پرتغالی