خدمتکار. (غیاث) (آنندراج). دارندۀ کار. کاردار دفتری. کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن. (فرهنگستان). خدمت گزار اداری. مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری. ج، کارمندان، کارآمد و قابل و لایق کار و آنکه از وی کار آید. (ناظم الاطباء)
خدمتکار. (غیاث) (آنندراج). دارندۀ کار. کاردار دفتری. کسی که شغلی در دستگاهی دارد. عضو اداره و نظایر آن. (فرهنگستان). خدمت گزار اداری. مستخدم در یکی از ادارات دولتی مستخدم اداری. ج، کارمندان، کارآمد و قابل و لایق کار و آنکه از وی کار آید. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس در 66هزارگزی مشرق حاجی آباد و 12هزارگزی جنوب راه مالرو فارغان به احمدی، در ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر واقع است. 85 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406)
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس در 66هزارگزی مشرق حاجی آباد و 12هزارگزی جنوب راه مالرو فارغان به احمدی، در ناحیه ای کوهستانی و گرمسیر واقع است. 85 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406)
از ’یار’ +پساوند ’مند’، دوست و اعانت کننده و یاری دهنده. (برهان). یاور و یاوری ده. (انجمن آرا). ممد و معاون و یاریگر. (آنندراج). مساعد. مددکار. معین: هرکه را بخت یارمند بود گو بشو مرده را ز گور انگیز. خسروی. تو با او برو بر ستور نوند همش راهبر باش و هم یارمند. فردوسی. چو باشید با من بدین یارمند نمانم بکس تاج و تخت بلند. فردوسی. مرا گر بود اندرین یارمند بگردانم این رنج و درد و گزند. فردوسی. مزن بر کم آزار بانگ بلند چو خواهی که بختت بود یارمند. فردوسی. نگهدار تاج است و تخت بلند ترا بر پرستش بود یارمند. فردوسی. گر ایدونکه باشی مرا یارمند که از خویشتن بازدارم گزند. فردوسی. گزین کرد از آن سرکشان مرد چند که باشند بر نیک و بد یارمند. فردوسی. به دارندۀ آفتاب بلند که باشم شما را بدو یارمند. فردوسی. نخواهم که آید شما را گزند مباشید با من به بد یارمند. فردوسی. ترا بود در جنگشان یارمند کلاهت برآمد به ابر بلند. فردوسی. که باشد در این ره که بد یارمند که رستی ز دست سپه بی گزند. اسدی (گرشاسبنامه ص 194). ره نوشتی فتح و نصرت یارمند و پیشرو بازگشتی بخت و دولت بریمین و بریسار. مسعودسعد. وگرش بخت یارمند بود نامبردار و ارجمند بود. اوحدی
از ’یار’ +پساوند ’مند’، دوست و اعانت کننده و یاری دهنده. (برهان). یاور و یاوری ده. (انجمن آرا). ممد و معاون و یاریگر. (آنندراج). مساعد. مددکار. معین: هرکه را بخت یارمند بود گو بشو مرده را ز گور انگیز. خسروی. تو با او برو بر ستور نوند همش راهبر باش و هم یارمند. فردوسی. چو باشید با من بدین یارمند نمانم بکس تاج و تخت بلند. فردوسی. مرا گر بود اندرین یارمند بگردانم این رنج و درد و گزند. فردوسی. مزن بر کم آزار بانگ بلند چو خواهی که بختت بود یارمند. فردوسی. نگهدار تاج است و تخت بلند ترا بر پرستش بود یارمند. فردوسی. گر ایدونکه باشی مرا یارمند که از خویشتن بازدارم گزند. فردوسی. گزین کرد از آن سرکشان مرد چند که باشند بر نیک و بد یارمند. فردوسی. به دارندۀ آفتاب بلند که باشم شما را بدو یارمند. فردوسی. نخواهم که آید شما را گزند مباشید با من به بد یارمند. فردوسی. ترا بود در جنگشان یارمند کلاهت برآمد به ابر بلند. فردوسی. که باشد در این ره که بد یارمند که رستی ز دست سپه بی گزند. اسدی (گرشاسبنامه ص 194). رَه نوشتی فتح و نصرت یارمند و پیشرو بازگشتی بخت و دولت بریمین و بریسار. مسعودسعد. وگرش بخت یارمند بود نامبردار و ارجمند بود. اوحدی
دهی است کوچک از بخش سمیرم بالا شهرستان قمشه که در40 هزارگزی جنوب خاور سمیرم متصل به راه مالرو بارند به سمیرم در کوهستان واقع است. هوایش معتدل و دارای 100 تن سکنه میباشد که به لهجۀ لری تکلم میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، درشعر زیر بمعنی رایج. سره، ضد ناسره: ناروا چون درم قلب ز تو بی هنران باروایی تو و در هر هنری قلب درم. سوزنی. رجوع به ’با’ شود
دهی است کوچک از بخش سمیرم بالا شهرستان قمشه که در40 هزارگزی جنوب خاور سمیرم متصل به راه مالرو بارند به سمیرم در کوهستان واقع است. هوایش معتدل و دارای 100 تن سکنه میباشد که به لهجۀ لری تکلم میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، درشعر زیر بمعنی رایج. سره، ضد ناسره: ناروا چون درم قلب ز تو بی هنران باروایی تو و در هر هنری قلب درم. سوزنی. رجوع به ’با’ شود
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است. جایی کوهستانی، گرمسیرو دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 255 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو انگهران به جاسک واقع است. جایی کوهستانی، گرمسیرو دارای 80 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دارای بار شدن. و صاحب منتهی الارب آن را بمعنی فربه شدن کوهان و نمودار شدن و روی هم قرار گرفتن پیه کوهان بکار برده است: آصی السنام، بارمند شد پیه کوهان. (منتهی الارب). ای تظاهر و رکب بعضه بعضاً. (تاج العروس)
دارای بار شدن. و صاحب منتهی الارب آن را بمعنی فربه شدن کوهان و نمودار شدن و روی هم قرار گرفتن پیه کوهان بکار برده است: آصی السنام، بارمند شد پیه کوهان. (منتهی الارب). ای تظاهر و رکب بعضه بعضاً. (تاج العروس)
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند