جدول جو
جدول جو

معنی باربند

باربند((بَ))
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با باربند

باربند

باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
باربند
فرهنگ لغت هوشیار

بهاربند

بهاربند
طویله بی سقفی که در فصل بهار و تابستان چارپایان را در آن بندند باربند باره بند، خانه هوادار که فصل بهار در آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار

بادبند

بادبند
نزله بند معزمی که پاره ای دردها را چون سر درد و غیره با عزیمت علاج کند
فرهنگ لغت هوشیار

خاربند

خاربند
پَرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود
خاربَست، خارچین، فُلغُند، کَپَر، چَپَر
خاربند
فرهنگ فارسی عمید