ولی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. (قرآن 257/2). رجوع به ولی شود. - اولیاء عهود، جمع واژۀ ولی عهد: آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و... هر چه تمامتر ما را فرمود. (تاریخ بیهقی)
وَلی ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات. (قرآن 257/2). رجوع به ولی شود. - اولیاء عهود، جَمعِ واژۀ ولی عهد: آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و... هر چه تمامتر ما را فرمود. (تاریخ بیهقی)
جمع واژۀ فی ٔ، بمعنی سایۀ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. و غنیمت و غیره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). سایه ها. اظلال. (یادداشت مؤلف) : و ینبت فی رؤس جبال الشامخه و فی الافیاء. (ابن البیطار ذیل کلمه جنطیان). و رجوع به فی ٔ شود
جَمعِ واژۀ فَی ٔ، بمعنی سایۀ زوال که بعد از گشتن آفتاب باشد. و غنیمت و غیره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). سایه ها. اظلال. (یادداشت مؤلف) : و ینبت فی رؤس جبال الشامخه و فی الافیاء. (ابن البیطار ذیل کلمه جنطیان). و رجوع به فی ٔ شود
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
جمع واژۀ نبی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نبی ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (دهار). پادشاهان آل بویه که لقب شاهنشاه داشتند. این کلمه یعنی شاهنشاه را به کلماتی از جمله انبیاء اضافه می کردند ومی گفتند: شاهنشاه انبیاء. (از نقودالعربیه ص 135). - خاتم الانبیاء، رجوع به همین ماده شود. ، بر سر خود رفتن ناقه و معلوم نشدن که کجا زاییده، انتج القوم، زه آوردند شتران ایشان، وقت زه رسیدن اسب و ناقه را یعنی حملش آشکار شدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نزدیک گشتن اسب بزادن. (مصادر زوزنی). فرارسیدن هنگام زایش چارپایان. (فرهنگ فارسی معین) ، نتیجه دادن. نتیجه بخشیدن. منتج شدن. (یادداشت مؤلف) ، نتیجه گرفتن از چیزی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح منطق) نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی. (فرهنگ فارسی معین) : از قضایا اجنبی انتاج صورت نبندد پس دو حد باقی را از دو مقدمه که به معنی یکی بود و در نتیجه ساقط باشد حد اوسط خوانند... و حد اوسط علت تألیف قیاس بود و رسانندۀ دو باقی بیکدیگر که انتاج عبارت از آنست. (اساس الاقتباس ص 191)
جَمعِ واژۀ نبی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ نبی ّ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (دهار). پادشاهان آل بویه که لقب شاهنشاه داشتند. این کلمه یعنی شاهنشاه را به کلماتی از جمله انبیاء اضافه می کردند ومی گفتند: شاهنشاه انبیاء. (از نقودالعربیه ص 135). - خاتم الانبیاء، رجوع به همین ماده شود. ، بر سر خود رفتن ناقه و معلوم نشدن که کجا زاییده، انتج القوم، زه آوردند شتران ایشان، وقت زه رسیدن اسب و ناقه را یعنی حملش آشکار شدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نزدیک گشتن اسب بزادن. (مصادر زوزنی). فرارسیدن هنگام زایش چارپایان. (فرهنگ فارسی معین) ، نتیجه دادن. نتیجه بخشیدن. منتج شدن. (یادداشت مؤلف) ، نتیجه گرفتن از چیزی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح منطق) نتیجه گرفتن از مقدمات منطقی. (فرهنگ فارسی معین) : از قضایا اجنبی انتاج صورت نبندد پس دو حد باقی را از دو مقدمه که به معنی یکی بود و در نتیجه ساقط باشد حد اوسط خوانند... و حد اوسط علت تألیف قیاس بود و رسانندۀ دو باقی بیکدیگر که انتاج عبارت از آنست. (اساس الاقتباس ص 191)
جمع واژۀ صفی ّ. (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج). برگزیدگان. (از منتخب) (غیاث) (آنندراج). دوستان گزیده. دوستان خالص. خالصان. اولیاء: مهین عالم آنرا نهد فیلسوف که منزلگه انبیا واصفیاست. ناصرخسرو. چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا. خاقانی. با سایۀ رکاب محمد عنان درآر تا طرقوازنان تو گردند اصفیا. خاقانی. در پیش او که غاشیه کش بود جبرئیل هم انبیا پیاده دویده هم اصفیا. عطار.
جَمعِ واژۀ صَفی ّ. (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج). برگزیدگان. (از منتخب) (غیاث) (آنندراج). دوستان گزیده. دوستان خالص. خالصان. اولیاء: مهین عالم آنرا نهد فیلسوف که منزلگه انبیا واصفیاست. ناصرخسرو. چهار یارش تا تاج اصفیا نشدند نداشت ساعد دین یاره داشتن یارا. خاقانی. با سایۀ رکاب محمد عنان درآر تا طرقوازنان تو گردند اصفیا. خاقانی. در پیش او که غاشیه کش بود جبرئیل هم انبیا پیاده دویده هم اصفیا. عطار.