- اورنجن
- النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ورنجن، ایّاره، آورنجن، دستینه، یاره، سوار، برنجن، دستیاره
معنی اورنجن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پا آورنجن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پااورنجن، پارنجن
پا آورنجن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پاورنجن، پارنجن
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
دست بند دست آبرنجن دست برنجن، خلخال پای آورنجن
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، دست برنجن، برنجن، دستیاره، سوار، اورنجن، دستینه، یارج، ورنجن، یاره
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، آورنجن، اورنجن، برنجن، ایّاره، سوار، یاره، دستینه، دستیاره، یارج، دست برنجن
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
برق صاعقه
آواز، روزسخت، روزآسان روز نرم از واژه های دو پهلویست (از لغات اضداد)
حلقه ای فلزی (مخصوصا طلا و نقره) که زنان در مچ پای اندازند خلخال
پا آورنجن
فرنگی اروپایی
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
آواز هفتم از الحان باربدی باربد. بعضی از فرهنگها این لحن را آواز سی ام دانسته اند
اشکال و زحمت و رنج
لحنی از موسیقی قدیم تقریبا مطابق بحر هزج مسدس که فهلویات را بدان میخواندند
اوژند اوژند خواهد اوژند بیوژن اوژننده اوژنده) افکندن انداختن
افکندن
افکندن
پارسی تازی گشته سورنجان سنبلید از گیاهان گل حضرتی. یا سورنجان مصری. شنبلید. توضیح در کتب مختلف دو لغت سورنجان مصری و سورنجان - را که دو گیاه مختلف و از دو تیره اند - با یکدیگر خلط و اشتباه کرده یکی را به جای دیگر گرفته اند. برای شرح بیشتر به گل حضرتی و شنبلید رجوع شود
برق، رعد و برق، صاعقه، برای مثال صحرای بی نبات پر از خشکی / گویی که سوخته ست به ابرنجک (دقیقی - ۱۰۳)
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
حلقۀ فلزی از جنس طلا یا نقره که زنان به مچ پا می بندند، خلخال، پای رنجن
گیاهی پیازدار، با شاخه های کوتاه، گل های زرد یا بنفش کوچک و برگ های دراز و باریک که پیاز آن دارای موسیلاژ، آمیدون، قند، تانن و ماده ای سمی به نام کولشیسین است و در طب به کار می رود
افکندن، بر زمین زدن، به خاک افکندن
خلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پاورنجن، پااورنجن
افکندن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن
بر زمین زدن
کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش
افشاندن، پاشیدن
حذف کردن
پدید آوردن
فکندن
بر زمین زدن
کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش
افشاندن، پاشیدن
حذف کردن
پدید آوردن
فکندن