جدول جو
جدول جو

معنی اورنجن

اورنجن
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ورنجن، ایّاره، آورنجن، دستینه، یاره، سوار، برنجن، دستیاره
تصویری از اورنجن
تصویر اورنجن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اورنجن

اورنجن

اورنجن
میلی باشداز طلا و نقره و امثال آن که زنان بر دست و پای کنند. آنچه در دست کنند دست اورنجن و آنچه در پای کنند پای اورنجن خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ابرنجن

ابرنجن
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
فرهنگ لغت هوشیار

پاورنجن

پاورنجن
خَلخال، حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند، پااورَنجَن، پارَنجَن
پاورنجن
فرهنگ فارسی عمید

آورنجن

آورنجن
اَلَنگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، اَیّارِه، دَست بَرَنجَن، بَرَنجَن، دَستیارِه، سِوار، اَورَنجَن، دَستینِه، یارَج، وَرَنجَن، یارِه
آورنجن
فرهنگ فارسی عمید

آورنجن

آورنجن
آبرنجن. برنجن.
- پای آورنجن، پاآبرنجن. خدمه. خلخال.
- دست آورنجن، دست آبرنجن. دست برنجن. دست بند. سِوار. جباره
لغت نامه دهخدا