جدول جو
جدول جو

معنی انگم - جستجوی لغت در جدول جو

انگم
صمغ و ماده چسبنده لزجی که از درختان مخصوصا درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج میشود و در برابر هوا انجماد می یابد
فرهنگ لغت هوشیار
انگم
مادۀ چسبناک که از تنه و شاخۀ برخی درختان میوه دار بیرون می آید و سفت می شود، صمغ درخت زنج، ازدو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجم
تصویر انجم
جمع نجم، ستارگان ستاره ها جمع نجم ستارگان اختران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیم
تصویر انیم
آفریده
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ و ماده چسبنده لزجی که از درختان مخصوصا درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج میشود و در برابر هوا انجماد می یابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگل
تصویر انگل
مرد ناشناس، گستاخ، سرخر، موی دماغ، طفیلی، سربار
فرهنگ لغت هوشیار
بیلی پهن که با آن زمین را هموار کنند بیل، آلتی که پیلبانان با آن پیل را برانند کجک
فرهنگ لغت هوشیار
بیلی پهن که با آن زمین را هموار کنند بیل، آلتی که پیلبانان با آن پیل را برانند کجک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوم
تصویر انگوم
انگم، مادۀ چسبناک که از تنه و شاخۀ برخی درختان میوه دار بیرون می آید و سفت می شود، صمغ درخت زنج، ازدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انام
تصویر انام
مردم، مخلوقات، آفریده شدگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام، وقت، زمان، موقع، فصل، گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگل
تصویر انگل
جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند، پارازیت، کنایه از کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند، طفیلی
انگله، دکمه، منگوله، حلقه، جادکمه، انگول، انگیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگژ
تصویر انگژ
بیل پهن که با آن زمین را هموار کنند، آلتی آهنی که پیلبانان با آن پیل را می رانند، کجک، برای مثال پیل مستم مغزم از انگژ بیاشوبید از آنک / گر بیاسایم دمی هندوستان یادآورم (خاقانی - ۲۵۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگه
تصویر انگه
ینگه، زنی که شب زفاف همراه عروس به خانۀ داماد می رود، یدک، دنباله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعم
تصویر انعم
نعمت ها، موهبت ها، نیکی ها، احسان ها، جمع واژۀ نعماء و نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگه
تصویر انگه
((اِ گَ))
زنی که شب زفاف همراه عروس به خانه داماد می رود، زن برادر، دایه خاتون. ینگه و ینگا، هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگل
تصویر انگل
((اَ گُ))
انگشت، اصبع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگل
تصویر انگل
((اَ گَ))
گیاه یا جانوری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او تغذیه کند، موجود زنده ای که روی پوست، داخل بدن انسان یا حیوانی زندگی کند، طفیلی، سرخر، مزاحم، سربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگژ
تصویر انگژ
((اَ گَ))
بیل، آلتی که پیل بانان با آن پیل را برانند، کجک. انگز هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگام
تصویر انگام
هنگام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انام
تصویر انام
آفریدگان، مخلوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجم
تصویر انجم
((اَ جُ))
جمع نجم، ستارگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگل
تصویر انگل
انگشت دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجم
تصویر انجم
نجم ها، ستاره ها، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اخترها، نیّرها، جرم ها، کوکبه ها، تاراها، استاره ها، نجمه ها، کوکب ها، ستارها، قسط ها، جمع واژۀ نجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگ
تصویر انگ
تهمت
فرهنگ واژه فارسی سره
نشان و علامتی که روی عدلهای تجارتی مینویسند، لوله ای که در آبراهه جاسازی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگ
تصویر انگ
نشانی و علامت یک بنگاه که بر روی محموله های تجاری نوشته می شود، کنایه از تهمت، مستقیم، درست مثلاً انگ آمد جلوی من نشست
لولۀ سفالی که در آبراهه کار می گذارند، تنبوشه
زنبور، زنبور عسل، شیره، عصاره
فرهنگ فارسی عمید
لوله سفالین که در زیر خاک یا میان دیوار کارمی گذاشتند تا آب از آن عبور کند، تنبوشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
زنبور، زنبور عسل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
انج. انغ، شیره، عصاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگ
تصویر انگ
نشان و علامتی که بر روی عدلهای تجارتی نویسند
فرهنگ فارسی معین