جدول جو
جدول جو

معنی انفخت - جستجوی لغت در جدول جو

انفخت
(اَ فَ)
سرمایه. سود. (ناظم الاطباء) ، سست و کاهل شدن از کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سست و کسل شدن از کار. (از اقرب الموارد) ، فرونشستن آماس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باز شدن اجزای جسمی از یکدیگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجخت
تصویر انجخت
الجخت، طمع، امید، چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفست
تصویر انفست
پرده و تنیدۀ عنکبوت، تار عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انفت
تصویر انفت
کراهت، ننگ، عار، زیان، ضرر، خسارت، نقصان
انفت داشتن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن
انفت کردن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن، انفت داشتن، برای مثال هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
(اِتِ)
سوراخ دار گردیدن آسمان خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سوراخ شدن سقف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ / اَ نَ فَ)
نقصان. خسارت. زیان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انفه. ننگ و عار داشتن. (غیاث اللغات) ، آشفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
رجل انفخ، مرد آماسیده خایه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). دبه خایه. (مهذب الاسماء). آنکه باد کند. (یادداشت مؤلف) ، تباه شدن عقد یا ازهم بشدن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (از مصادر زوزنی). گسیختن. ازهم گسیختن: انفساخ جیفه، متلاشی شدن مردار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ خِ)
آسمان خانه سوراخ دار. (آنندراج). سقف سوراخ دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفخات شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
انفخت. سرمایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ تَ)
سود بردن. کسب کردن. ورزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
تنیدۀ عنکبوت. (لغت فرس اسدی) (انجمن آرا). پرده و تنیدۀ عنکبوت. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کرتینه. (ناظم الاطباء). تفنه. نسج عنکبوت. (یادداشت مؤلف) :
عنکبوت بلاش بر دل من
گرد بر گرد بر تنید انفست.
خسروی.
شهنشاهی که خیط شمس گردون
بود بر طاق ایوان وی انفست.
شمس فخری (از انجمن آرا) ، نقره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
چوب عود. داربو. (استینگاس).
لغت نامه دهخدا
(اَ چَ)
طمع و توقع. (برهان قاطع) (از هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ)
نفخه. رجوع به نفخه شود.
- نفخت صور، دردمیدن صور:
گیتی به مثل سرای کار است
تاروز قیام و نفخت صور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفخ
تصویر انفخ
آماسخایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفت
تصویر انفت
اول هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفخات
تصویر انفخات
سوراخداری سوراخدار شدن ترک خوردن ترک خوردن بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفست
تصویر انفست
پرده و تنیده عنکبوت تارعنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفت
تصویر انفت
((اَ نَ فَ))
ننگ داشتن، کراهت داشتن، ننگ، عار، زیان، خسران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انفست
تصویر انفست
((اَ فَ))
تار عنکبوت
فرهنگ فارسی معین