معنی انفست - لغت نامه دهخدا
معنی انفست
- انفست(اَ فَ)
- تنیدۀ عنکبوت. (لغت فرس اسدی) (انجمن آرا). پرده و تنیدۀ عنکبوت. (برهان قاطع) (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کرتینه. (ناظم الاطباء). تفنه. نسج عنکبوت. (یادداشت مؤلف) :
عنکبوت بلاش بر دل من
گرد بر گرد بر تنید انفست.
خسروی.
شهنشاهی که خیط شمس گردون
بود بر طاق ایوان وی انفست.
شمس فخری (از انجمن آرا) ، نقره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا