- انبوسیدن
- پدیده آمدن
معنی انبوسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- انبوسیدن
- پدید آمدن، موجود گردیدن
- انبوسیدن ((اَ دَ))
- بوجود آمدن، تولد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بوکردن
انبوییدن
بوییدن، استشمام کردن
بو کردن، برای مثال از دست خیال روی تو وقت سحر / گلدستۀ وصل تو همی انبویم (فخر زرگر - لغتنامه - انبوییدن)
شریک بودن
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
انبارد خواهد انبارد بینبارانبارنده انبارده انبارش) پر کردن انبار کردن
پشتیبانی کردن، پناه گرفتن
اندوختن
پناه گرفتن، پناهنده شدن، پناه بردن
درهم کشیده شدن پوست بدن، چین و چروک پیدا کردن پوست چهره در اثر پیری
اندوختن، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوخته کردن، جمع کردن، اندوزیدن، فراهم کردن
مجددا بوسیدن باز بوسیدن، خاتمه دادن بکشتی: مقابل بوسیدن، روگردان شدن کراهت یافتن متنفر گشتن: (با آن همه آرزو لب لعلش را یک مرتبه بوسیدم و وا بوسیدم) (یحی شیرازی. آنند. فرنظا)
انباردن، انباشتن
نوشتن، نبشتن
ماچ و بوسه کردن
آفریدن، انباشتن، روی هم گذاشتن
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
چیدن، چیدن گل، بالای هم چیدن، روی هم گذاشتن، انباشتن، فراهم آوردن، کنایه از آفریدن، آفرینش، برای مثال بودنت در خاک باشد یافتی / همچنان کز خاک بود انبودنت (رودکی - ۵۲۱)
تقلید از مجتهد کردن
آفریدن
поцеловать
küssen
поцілувати
całować