جدول جو
جدول جو

معنی اندوزیدن

اندوزیدن
اندوختن، پس انداز کردن، ذخیره کردن، اندوخته کردن، جمع کردن، اندوزیدن، فراهم کردن
تصویری از اندوزیدن
تصویر اندوزیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اندوزیدن

اندوزیدن

اندوزیدن
اندوخته کردن. حاصل کردن. فراهم آوردن. (ناظم الاطباء). اندوختن. (فرهنگ فارسی معین). جمع کردن وحاصل کردن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

اندازیدن

اندازیدن
اندازه گرفتن و تعیین مسافت و حجم کردن.
لغت نامه دهخدا

اندوهیدن

اندوهیدن
غمگین شدن. (آنندراج). دارای اندوه و غم شدن. صاحب اندوه و غم گشتن. محزون شدن. مهموم گردیدن.
لغت نامه دهخدا

انجوغیدن

انجوغیدن
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
فرهنگ لغت هوشیار

انجوخیدن

انجوخیدن
در هم کشیده شدن پوست بدن چین و چروک یافتن پوست چهره و بدن (بسبب پیری) خ
فرهنگ لغت هوشیار