باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن شادی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تحتّم، مباسطت، ابرو فراخی، طلاقت، هشاشت، بشاشت، تبذّل، بشر، روتازگی، مباسطه، تازه رویی در علم فیزیک افزایش ابعاد جسمی بدون تغییر در خواص آن معمولاً در اثر افزایش حرارت
باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن شادی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تَحَتُّم، مُباسَطَت، اَبرو فَراخی، طَلاقَت، هَشاشَت، بَشاشَت، تَبَذُّل، بِشر، روتازِگی، مُباسَطِه، تازِه رویی در علم فیزیک افزایش ابعاد جسمی بدون تغییر در خواص آن معمولاً در اثر افزایش حرارت
جمع واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حکر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حَکِر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)
شوریده شدن رای مردم و نیافتن مخرجی از آن، یقال انباک القوم. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شوریده شدن و اختلاط رای که مخرجی از آن نیابند. (از ذیل اقرب الموارد) ، ناایستادن قی. (ناظم الاطباء). منقطع نشدن قی. (از اقرب الموارد)
شوریده شدن رای مردم و نیافتن مخرجی از آن، یقال انباک القوم. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شوریده شدن و اختلاط رای که مخرجی از آن نیابند. (از ذیل اقرب الموارد) ، ناایستادن قی. (ناظم الاطباء). منقطع نشدن قی. (از اقرب الموارد)
بلا و سختی رسیدن. (آنندراج). رسیدن بر مردم سختی و بلا. (ناظم الاطباء). رسیدن سختی و بلا بر قوم. (ازمنتهی الارب). داهیه بر مردم رسیدن. (از اقرب الموارد) ، انتض العرجون (و هو ضرب من الکماه) ، اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض عن نفسه کما تنتض الکماه الکماه و السن السن اذا خرجت فرفعتها عن نفسها. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
بلا و سختی رسیدن. (آنندراج). رسیدن بر مردم سختی و بلا. (ناظم الاطباء). رسیدن سختی و بلا بر قوم. (ازمنتهی الارب). داهیه بر مردم رسیدن. (از اقرب الموارد) ، انتض العرجون (و هو ضرب من الکماه) ، اذا کان یتقشر من اعالیه و یقال هو ینتض عن نفسه کما تنتض الکماه الکماه و السن السن اذا خرجت فرفعتها عن نفسها. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی). پراکنده و منتشر گردیدن خبر و جز آن. (ناظم الاطباء) : انبث الخبر و غیره، پراکنده و منتشرگردید. (منتهی الارب). انتشار. (از اقرب الموارد)
پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی). پراکنده و منتشر گردیدن خبر و جز آن. (ناظم الاطباء) : انبث الخبر و غیره، پراکنده و منتشرگردید. (منتهی الارب). انتشار. (از اقرب الموارد)