جدول جو
جدول جو

معنی انبعاث

انبعاث((اِ بِ))
برانگیخته شدن، روان شدن، فرستاده شدن، جمع انبعاثات
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انبعاث

انبعاث

انبعاث
برانگیخته شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (آنندراج) : اذ انبعث اشقی̍ها. (قرآن 12/91) ، سماط. (هفت قلزم) ، بالین، بوریا و حصیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

انبعاق

انبعاق
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
انبعاق
فرهنگ لغت هوشیار

انبعاق

انبعاق
ناگاه فرود آمدن چیزی: انبعق علیک الشی ٔ، ناگاه فرود آمد بر تو. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). ناگاه فرود آمدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

انبعاج

انبعاج
انبعاج سحاب، واشدن ابر و بازماندن باران. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنچه در میان دو گره گیاه است و بطریق استعاره بهر چیز توخالی که مستدیر باشد گویند، مانند نی، و از آنست انبوب الماء که به قنات آب گویند. (از اقرب الموارد). نی که از میان خالی باشد. (غیاث اللغات). هر چیز مجوف مانند نی (نای). (فرهنگ فارسی معین) ، راه در کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خیابان درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رسته ای از درخت. (از اقرب الموارد) ، زمین بلند، راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لوله (آب و غیره). (فرهنگ فارسی معین) : شرب من انبوب الکوز، یعنی از لولۀ آن. (از اقرب الموارد) :
پس او درشکم پرورش یافته ست
ز انبوب معده خورش یافته ست.
(بوستان).
ج، انابیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- انابیب الریه، مخرجهای دم و نفس. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

انبحاث

انبحاث
تفتیش کردن از چیزی، گویند انبحث منه. (از ناظم الاطباء). انبحث عنه، تفتیش کرد از وی. (منتهی الارب) ، روان شدن اسب. (آنندراج). انبزغ الفرس، روان شد اسب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا