معنی ابحاث - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با ابحاث
ابحار
- ابحار
- گذار دریایی دریانوردی، شورابی، فراوانی آب، فراوانی، جمع بحر دریاها
فرهنگ لغت هوشیار
انبحاث
- انبحاث
- تفتیش کردن از چیزی، گویند انبحث منه. (از ناظم الاطباء). انبحث عنه، تفتیش کرد از وی. (منتهی الارب) ، روان شدن اسب. (آنندراج). انبزغ الفرس، روان شد اسب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابحار
- ابحار
- شور شدن آب، در دریا نشستن. (تاج المصادر بیهقی). سفر دریا کردن
لغت نامه دهخدا