جمع واژۀ نبث. (از اقرب الموارد). رجوع به نبث شود، محتکر. (دهار). حکر. (یادداشت مؤلف) : کسی کو بمیرد ز نایافت نان ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان بریزم ز تن خون انباردار که او کار ایزد گرفتست خوار. فردوسی. ، ذخیرۀ حبوبات. (آنندراج) : اعتباری نیستم پیش بت انباردار صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار. سیفی (از آنندراج). ، (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین)