جدول جو
جدول جو

معنی انبساط

انبساط((اِ بِ))
باز شدن، گسترده شدن، شاد و خوشرو شدن، شادمانی
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انبساط

انبساط

انبساط
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
انبساط
فرهنگ لغت هوشیار

انبساط

انبساط
باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن
شادی، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، تَحَتُّم، مُباسَطَت، اَبرو فَراخی، طَلاقَت، هَشاشَت، بَشاشَت، تَبَذُّل، بِشر، روتازِگی، مُباسَطِه، تازِه رویی
در علم فیزیک افزایش ابعاد جسمی بدون تغییر در خواص آن معمولاً در اثر افزایش حرارت
انبساط
فرهنگ فارسی عمید

انبساط

انبساط
فراخی. (غیاث اللغات) (آنندراج). سمت. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

انبساط

انبساط
گسترده و پهناور گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انتشار. (از اقرب الموارد). گسترده شدن. (آنندراج). پهن واشدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). گشاده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

انبلاط

انبلاط
بعید شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دور گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

انبسان

انبسان
مخالفت. (از لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 390، چ دبیرسیاقی ص 148) :
من آنگاه سوگند انبسان خورم
کزین شهر من رخت برتر برم.
بوشکور (از لغت فرس اسدی).
و رجوع به انیسان شود
لغت نامه دهخدا