جدول جو
جدول جو

معنی املاط - جستجوی لغت در جدول جو

املاط
(اَ)
جمع واژۀ ملط. رجوع به ملط شود، مرد سبک ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه موی ریش او کم باشد. (آنندراج) ، تیر بی پر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تیر پرافتاده. (آنندراج). ج، ملط. (از اقرب الموارد) ، دزد. امعط. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
املاط
(اِ لِ)
افکندن ماده شتربچۀ بی موی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). بچه را بیوکندن اشتر پیش از آنکه موی برآورده باشد. (تاج المصادر بیهقی) ، خرمای نرم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
املاط
جمع ملط، بدنهادن دست کجان
تصویری از املاط
تصویر املاط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
غلط ها، سهوها، خطاها، اشتباه ها، خطا کردن ها، جمع واژۀ غلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخلاط
تصویر اخلاط
خلط ها، در طب قدیم عناصر چهارگانۀ بدن شامل سودا، صفرا، بلغم و خون، جمع واژۀ خلط
اخلاط اربعه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط چهارگانه
اخلاط چهارگانه: در طب قدیم چهار خلط خون، صفرا، سودا و بلغم، اخلاط اربعه
اخلاط ردیه: در طب قدیم رطوبت های فاسد و گندیدۀ بدن
اخلاط قوم: کسانی که از قوم نباشند و در آن داخل شده باشند، گروه آمیخته از هر گونه مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاق
تصویر املاق
بی چیز شدن، درویش شدن، درویشی، بی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
ملک ها، چیزهایی که در قبضه و تصرف شخص باشد، جمع واژۀ ملک
ملک ها، فرشتگان، جمع واژۀ ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاح
تصویر املاح
ملح ها، نمک ها، جمع واژۀ ملح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املاک
تصویر املاک
پادشاه کردن، ملک گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املال
تصویر املال
ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
غوره افکندن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). افکندن نخله بسره (غورۀ خرما) را. (از اقرب الموارد).
در پی یکدیگر افتادن موی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از املاص
تصویر املاص
آفگانه فکندن (آفگانه بچه مرده در زاهدان)، لغزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعاط
تصویر امعاط
ریزش مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاج
تصویر املاج
شیر دادن مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاز
تصویر املاز
ربودن، درنگیدن: درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاغ
تصویر املاغ
جمع ملغ، گولان، دشنامگویی، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلط، نادرست ها لغزه ها (لغزه خطا) (ذبیح بهروز درفرهنگ کوچک این واژه را پارسی و درست آن را غلت دانسته شاید از غلتیدن) نادرست گری به لغزش انداختن دشگیری جمع غلط خطاها اشتباهها، جمع غلط، غلط ها، به غلط انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلاط
تصویر احلاط
ستیهیدن خشمیدن، شتابیدن، خشماندن، ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تهیدستی، آفگانه فکندن بی چیز شدن درویش گردیدن، تهیدستی درویشی. درویش شدن، بی چیز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افلاط
تصویر افلاط
ناگاه گرفتن، رهاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خلط، خل ها (خل خلط) درپزشکی باستانی باور داشتند آدمیان به چهار خلند: خل خونی خل ویشی (ویش صفرا) خل سیاباهی (سوداء) و خل درمی (درم بلغم پهلوی)، کنش ها، داروهای خوشبو جمع خلط، داروهای خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتلاط
تصویر امتلاط
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امراط
تصویر امراط
غوره افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاه
تصویر املاه
بهانه تراشی بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملک، داراک ها بنه ویسان هیران، جمع ملک، فرشتگان پادشاه گردانیدن، زن خواستن، زن دادن، زناشویی، واگذاری، داراییها ثروتها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملح، نمک ها، جمع ملیح، نمکین ها با نمک ها شور کردن: شوراندن، شورشدن، با نمکی بانمک شدن جمع ملح نمکها. نمکها، ج ملح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاط
تصویر اخلاط
جمع خلط، چیزهای درهم آمیخته، در طب قدیم صفرا وخون و بلغم و سودا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
جمع غلط، غلط ها، اشتباها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املال
تصویر املال
((اِ))
خسته کردن، ملول کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاک
تصویر املاک
جمع ملک، دارایی، جمع ملک، شاهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاق
تصویر املاق
((اِ))
بی چیز شدن، درویش گردیدن، تهیدستی، درویشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاح
تصویر املاح
جمع ملح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاء
تصویر املاء
((اِ))
پر کردن، مطلبی را بیان کردن تا دیگری بنویسد، درست نویسی، رسم الخط، دیکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاح
تصویر املاح
نمک
فرهنگ واژه فارسی سره