جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با املال

املال

املال
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار

املال

املال
بستوه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ملول کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند: املنی و امل علی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و گویند: ادل فأمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خستۀ مقل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). هستۀ مقل، درختی در بادیه، شاخۀ نرم، و گویند ریشه ای از ریشه های درخت که در عرض دو شب در خاک فرومی رود. (از اقرب الموارد). ج، امالیج. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار

احلال

احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلال
فرهنگ لغت هوشیار

اخلال

اخلال
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

اذلال

اذلال
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

ادلال

ادلال
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار