جدول جو
جدول جو

معنی الفندن - جستجوی لغت در جدول جو

الفندن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفیدن
تصویری از الفندن
تصویر الفندن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الفغدن
تصویر الفغدن
بهم رسانیدن جمع کردن اندوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
بهم رسانیدن جمع کردن اندوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفیدن
تصویر الفیدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفغدن
تصویر الفغدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، کسب کردن، الفختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفندن، الفیدن، برای مثال چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی / کنون بباید بی توشه رفتن ای منبل (ناصرخسرو - ۱۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفاختن، الفغدن، الفندن، الفیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفغدن
تصویر الفغدن
((اَ فَ دَ))
اندوختن، جمع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الفخدن
تصویر الفخدن
((اَ فَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، ذخیره کردن، بهره بردن، سود بردن، اندوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الفنجیدن
تصویر الفنجیدن
جمع کردن، اکتساب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسفندان
تصویر اسفندان
خردل، افرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلاندن
تصویر چلاندن
فشار دادن منضغط کردن عصاره گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افگندن
تصویر افگندن
انداختن، بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افکندن
تصویر افکندن
دور کردن، ساقط کردن، فرش گستردن، انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفنجیدن
تصویر الفنجیدن
گرد آوردن جمع کردن اندوختن، کسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفغده
تصویر الفغده
اسم الفغدن، اندوخته جمع کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزیدن
تصویر الزیدن
هضم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوژندن
تصویر اوژندن
اوژند اوژند خواهد اوژند بیوژن اوژننده اوژنده) افکندن انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوگندن
تصویر اوگندن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوکندن
تصویر اوکندن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر. فرو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفیدن
تصویر سلفیدن
سرفه کردن، پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفغده
تصویر الفغده
اندوخته، اندوخته شده، برای مثال به کردار نیکی همی کردمی / وز الفغدۀ خود همی خوردمی (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفنجیدن
تصویر الفنجیدن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفندن، الفیدن، برای مثال خوی نیکو و داد را بلفنج / کاین دو سیرت ز خوی احرار است (ناصرخسرو - ۲۸۵)، میلفنج دشمن که دشمن یکی / فزون است و دوست از هزار اندکی (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفختن
تصویر الفختن
جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفندن، الفیدن، برای مثال آنکه مرادش درم الفختن است / پیشۀ او سوختن و سختن است (امیرخسرو۱ - ۱۰۰)، رو بخور و هم بده ورنه شوی پشیمان / هرکه نخورد و نداد هیچ نیلفخت (رودکی - لغت فرس۱ - الفخت حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوژندن
تصویر اوژندن
افکندن، بر زمین زدن، به خاک افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالاندن
تصویر بالاندن
نمو دادن، رویاندن، تناور ساختن
جنباندن، برای مثال یک قصیده هزارجا خوانده / پیش هر سفله ریش بالانده (سنائی - مجمع الفرس - بالانده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لافیدن
تصویر لافیدن
لاف زدن، دعوی بی اصل کردن، برای مثال با خرابات نشینان ز کرامات ملاف / هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد (حافظ - ۲۵۸)، خودستایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالاندن
تصویر مالاندن
با دست مالش دادن
کنایه از تنبیه کردن
صاف و هموار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلاندن
تصویر خلاندن
فروکردن چیزی باریک و نوک تیز مانند سوزن و خار در بدن یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاندن
تصویر گلاندن
افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، لاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوکندن
تصویر اوکندن
افکندن، به دور انداختن، انداختن، پرت کردن
بر زمین زدن
کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش
افشاندن، پاشیدن
حذف کردن
پدید آوردن
فکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افکندن
تصویر افکندن
به دور انداختن، انداختن، پرت کردن
بر زمین زدن
کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آن ها، گستردن و پهن کردن فرش
افشاندن، پاشیدن
حذف کردن
پدید آوردن
اوکندن، فکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفندان
تصویر اسفندان
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود،
در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند،
دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، آهوری، خردله، سپندان، سپندین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلاندن
تصویر گلاندن
تکاندن و افشاندن دامن جامه و قالی و برگ گل و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
خودستایی کردن: باخرابات نشینان ز کرامات ملاف هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. (حافظ. 85)
فرهنگ لغت هوشیار