معنی الفندن الفندن جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، الفختن، الفنجیدن، الفخدن، الفاختن، الفغدن، الفیدن تصویر الفندن فرهنگ فارسی عمید
الفندن الفندن صورتی است از الفغدن یا الفخدن بمعنی کسب کردن و اندوختن و گرد آوردن. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف و استینگاس و الفاختن و الفختن شود. لغت نامه دهخدا
الفیدن الفیدن جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، اَلفَختَن، اَلفَنجیدن، اَلفَخدن، اَلفاختن، اَلفَغدن، اَلفَندن فرهنگ فارسی عمید
الفغدن الفغدن جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، کسب کردن، اَلفَختَن، اَلفَنجیدن، اَلفَخدن، اَلفاختن، اَلفَندن، اَلفیدن، برای مِثال چو کاهلان همه خوردی و چیز نلفغدی / کنون بباید بی توشه رفتن ای منبل (ناصرخسرو - ۱۹۳) فرهنگ فارسی عمید
الفخدن الفخدن جمع کردن، گرد آوردن، اندوختن، اَلفَختَن، اَلفَنجیدن، اَلفاختن، اَلفَغدن، اَلفَندن، اَلفیدن فرهنگ فارسی عمید
الغندن الغندن حاصل کردن و یافتن. (ناظم الاطباء) (استینگاس). کسب کردن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 122 الف). لغت نامه دهخدا