جمع واژۀ قمع. (منتهی الارب). و قمع و قمع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ قَمع. (منتهی الارب). و قِمع و قِمَع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)