جدول جو
جدول جو

معنی اقماع

اقماع((اِ))
خوار کردن، حقیر گردانیدن، شکستن، مغلوب کردن، راندن، دفع کردن
تصویری از اقماع
تصویر اقماع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اقماع

اقماع

اقماع
خوار کردن، کسی را حقیر کردن، مغلوب کردن، برانداختن، راندن، دفع کردن
اقماع
فرهنگ فارسی عمید

اقماع

اقماع
خوار و شکسته کردن کسی را. (آنندراج). خوار و حقیرگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اذلال و قهر. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا

اقماع

اقماع
جَمعِ واژۀ قَمع. (منتهی الارب). و قِمع و قِمَع، بمعنی قیف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قمع شود، آشیانۀ مرغ، چاهک زمین یا مانند آن در پشت پشته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ازماع

ازماع
آهنگ کردن، خواستن و انجام دادن، جابه جا روییدن، دل بر کار نهادن عزم بر کاری کردن، قصد کردن دل بر کاری نهادن، آهنگ کردن، ثابت عزم بودن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار