جدول جو
جدول جو

معنی اقلاع

اقلاع
از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، اجتثاث، قلع، بتر، اقتلاع
قلع و قمح کردن
باز ایستادن، دست کشیدن از کار
تصویری از اقلاع
تصویر اقلاع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اقلاع

اقلاع

اقلاع
باز ایستادن، دورشدن، بادبان گشادن باز ایستادن، دور شدن
اقلاع
فرهنگ لغت هوشیار

اقلاع

اقلاع
بازایستادن از کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل).
لغت نامه دهخدا

اطلاع

اطلاع
راز گفت، برگ کردن، نیکویی کردن، از کوه بالابردن آگاهی ازد، دمیدن آفتاب آگهی یافتن واقف شدن بر کاری آگاه گردیدن،جمع اطلاعات. اطلاع امر، دانستن آن
فرهنگ لغت هوشیار

اضلاع

اضلاع
جمع ضلع، پهلوها در دانش هند کوچک، استخوان های پهلو دنده ها گرایاندن، گرانباری ضلع. استخوانهای پهلو دنده ها، هر یک از خطوط جوانب یک سطح
فرهنگ لغت هوشیار

اقواع

اقواع
جمع قوع، تلمبارها (انبارهای خشک کردن گندم و برنج و میوه ها)، جمع قاع، زمین های پست، دراز کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار