جدول جو
جدول جو

معنی اغتصاب - جستجوی لغت در جدول جو

اغتصاب
غصب کردن، به زور و ستم چیزی را گرفتن
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
فرهنگ فارسی عمید
اغتصاب
(اِ)
به ستم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غصب کردن و به ستم چیزی را گرفتن. (فرهنگ نظام). بزور و ستم چیزی را گرفتن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اغتصاب
مال کسی را به زور گرفتن
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
فرهنگ لغت هوشیار
اغتصاب
((اِ تِ))
غصب کردن
تصویری از اغتصاب
تصویر اغتصاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دست از کار کشیدن گروهی از کارگران یا کارمندان برای اعتراض یا رسیدن به هدفی خاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتراب
تصویر اغتراب
به غربت افتادن، از دیار خود دور شدن، به بیگانگان پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
در غیبت افتادن، غیبت کردن، در غیاب کسی بد گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بخشم شدن. یقال: اغضبته فاغتضب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر و نزار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاغر بودن گوشت: اغث ّ اللحم، کان مهزولا. (از اقرب الموارد). نزار شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، لاغر و نزار شدن گوسپند: اغث ّ الشاه، عجفت و هزلت. (از اقرب الموارد) ، تباه و فاسد گردیدن کلام. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تباه و فاسد بودن سخن: اغث ّ حدیث القوم، ردؤ و فسد. (از اقرب الموارد) ، ریم و زردآب از جراحت جاری گردیدن. (منتهی الارب). جاری گشتن ریم و جز آن از زخم. (آنندراج). جاری شدن ریم و زردآب از جراحت. (ناظم الاطباء). ریم و خون جاری شدن از جراحت. (از اقرب الموارد). ریم ور شدن. (المصادر زوزنی) ، سخن تباه آوردن. یقال: اغث الرجل فی کلامه، ای تکلم بکلام غث. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). هودر شدن و سخن بد گفتن. (تاج المصادر بیهقی). سخن ناسودمند گفتن: ’اغث فی کلامه، تکلم بما لاخیر فیه’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
صبر گزیدن و خوشنود شدن بچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود، سر کسی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جستن و حمله کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به همدیگر برجستن و حمله آوردن. (از اقرب الموارد) ، خاک آلودکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خاک آلود کردن لباس. (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاک آلوده نمودن. (آنندراج). خاک آلوده گردیدن. (از اقرب الموارد). خاک آلود شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شکاری را بر خاک افکندن شیر. (آنندراج). شکار برابر خاک افکندن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دریدن و پاره کردن شیر کسی را، مقتدر و توانا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در غیبت افتادن و در بد گفتن کسی شدن سپس وی. (منتهی الارب). در غیبت افتادن و در غیاب کسی بد گفتن. و غیبت کردن خواه از نیکوئی گویند یا از بدی آن. (ناظم الاطباء). عیب کسی گفتن و از بدیهایی که دوست ندارد گفته شود یاد کردن هرچند درست باشد: اغتابه اغتیاباً،عابه و ذکره بمایکره من العیوب و هو حق. (از اقرب الموارد). غیبت کردن یعنی از پس مردم بد گفتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غیبت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بد گفتن کسی را بعد از وی. در غیبت افتادن سپس کسی. (آنندراج). بدگویی در غیاب کسی. در پشت سر کسی بد گفتن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در تاریکی رفتن و سیر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیر کردن در تاریکی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندوهگین شدن و غم و غصه خوردن و در گلو گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برپای خاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). برپا شدن. (غیاث اللغات) ، مرتب و منظم گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از دیار خویش دور گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دور ماندن و برکنده شدن از میهن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کلک و نی بریدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بریدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتناب
تصویر اجتناب
احتراز، پرهیز، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
زبانبازی زبانفریبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاب
تصویر اختضاب
حنا مالیدن به بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتصاب
تصویر اهتصاب
به سخن در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
برپاشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آوارگی، بیگانگی، ناشناختگی از دیار خویش دور شدن غریب و مسافر گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتصاص
تصویر اغتصاص
گلو گرفتن اندوهگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
غیبت کردن در غیاب کسی بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
گروه شدن مردم ومتحد شدن برای امری، از کار دست کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
((اِ تِ))
گماشتن، نصب کردن، برپا ساختن، چیزی را جایی قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتیاب
تصویر اغتیاب
((اِ))
پشت سر کسی بد گفتن، غیبت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
((اِ تِ))
دست از کار کشیدن به منظور رسیدن به هدفی خاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتراب
تصویر اغتراب
((اِ تِ))
از دیار خویش دور شدن، با بیگانگان ازدواج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتصاب
تصویر اعتصاب
دست از کارکشی
فرهنگ واژه فارسی سره
برگماری، تعیین، نصب، گماردن، گماشتن
متضاد: انتخاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد