معنی اعتصاب - فرهنگ فارسی عمید
معنی اعتصاب
- اعتصاب
- دست از کار کشیدن گروهی از کارگران یا کارمندان برای اعتراض یا رسیدن به هدفی خاص
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اعتصاب
اعتصاب
- اعتصاب
- گروه شدن مردم ومتحد شدن برای امری، از کار دست کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اعتصاب
- اعتصاب
- صبر گزیدن و خوشنود شدن بچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود، سر کسی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جستن و حمله کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به همدیگر برجستن و حمله آوردن. (از اقرب الموارد) ، خاک آلودکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خاک آلود کردن لباس. (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاک آلوده نمودن. (آنندراج). خاک آلوده گردیدن. (از اقرب الموارد). خاک آلود شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، شکاری را بر خاک افکندن شیر. (آنندراج). شکار برابر خاک افکندن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دریدن و پاره کردن شیر کسی را، مقتدر و توانا شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اعتتاب
- اعتتاب
- به راه دشوار رفتن، به کاری دیگر پرداختن، از بدی به نیکی بازگشتن، میانه روی
فرهنگ لغت هوشیار
اعتصام
- اعتصام
- باز ماندن از گناه به امید لطف پروردگار، باز ایستادن از معصیت
فرهنگ لغت هوشیار