جدول جو
جدول جو

معنی انتصاب

انتصاب((اِ تِ))
گماشتن، نصب کردن، برپا ساختن، چیزی را جایی قرار دادن
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انتصاب

انتصاب

انتصاب
منصوب شدن، برقرار شدن، به کاری اقدام کردن، برپا خاستن
انتصاب
فرهنگ فارسی عمید

انتصاب

انتصاب
برپای خاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). برپا شدن. (غیاث اللغات) ، مرتب و منظم گشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اعتصاب

اعتصاب
گروه شدن مردم ومتحد شدن برای امری، از کار دست کشیدن
اعتصاب
فرهنگ لغت هوشیار