جمع واژۀ عصر که بمعنی زمانه است. (از کشف و منتخب و شروح نصاب از غیاث اللغات). جمع واژۀ عصر که بمعنی زمانه باشد. (آنندراج). جمع واژۀ عصر، عصر، عصر، بمعنی روزگار. و ماهها. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ عصر، عصر، عصر، عصر، بمعنی روزگار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزگارها و عصرها و هنگامها. (ناظم الاطباء). - اعصار معرفهالارض. رجوع به عصر شود
جَمعِ واژۀ عصر که بمعنی زمانه است. (از کشف و منتخب و شروح نصاب از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عصر که بمعنی زمانه باشد. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عَصر، عُصر، عِصر، بمعنی روزگار. و ماهها. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ عُصُر، عَصر، عِصر، عُصر، بمعنی روزگار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزگارها و عصرها و هنگامها. (ناظم الاطباء). - اعصار معرفهالارض. رجوع به عصر شود
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ عذر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ عذر، بمعنی بهانه. (آنندراج). جمع واژۀ عذر، بمعنی حجت. (از اقرب الموارد) : برگشا گنجینۀ اسرار را در سیوم دفتر بهل اعذار را. مولوی. و عذر در اصل بمعنای استناد کردن آدمی است بچیزی که گناهان او را بشوید بدین صورت که بگوید: چنین نکرده ام یا بدین جهت چنین کرده ام یاچنین نکرده ام و دیگر چنین نخواهم کرد و معنی سوم توبه است و هر توبه کردنی عذر آوردن است و عکس آن صادق نیست. (از اقرب الموارد) : و اعذار بیشمارتمهید نمود. (سندبادنامه ص 91). در تمهید اعذار مبالغتها نمایی. (سندبادنامه ص 196)
جَمعِ واژۀ عُذر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عُذر، بمعنی بهانه. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُذر، بمعنی حجت. (از اقرب الموارد) : برگشا گنجینۀ اسرار را در سیوم دفتر بهل اعذار را. مولوی. و عذر در اصل بمعنای استناد کردن آدمی است بچیزی که گناهان او را بشوید بدین صورت که بگوید: چنین نکرده ام یا بدین جهت چنین کرده ام یاچنین نکرده ام و دیگر چنین نخواهم کرد و معنی سوم توبه است و هر توبه کردنی عذر آوردن است و عکس آن صادق نیست. (از اقرب الموارد) : و اعذار بیشمارتمهید نمود. (سندبادنامه ص 91). در تمهید اعذار مبالغتها نمایی. (سندبادنامه ص 196)