جدول جو
جدول جو

معنی اعمار

اعمار
عمرها، حیات ها، زندگی ها، کنایه از اشخاص بسیار محبوب و عزیز، جمع واژۀ عمر
تصویری از اعمار
تصویر اعمار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اعمار

اعمار

اعمار
آباد یافتن زمین را، بی نیاز ساختن کسی را، چیزی را مادام العمر به کسی دادن
اعمار
فرهنگ فارسی معین

اعمار

اعمار
باشندۀ جایی گردانیدن: اعمره المکان، باشندۀ آنجای گردانید. (منتهی الارب). قرار دادن کسی را در مکانی تا معمور کند آنرا: اعمر فلاناً المکان، جعله یعمره. (از اقرب الموارد). باشندۀ جایی گردانیدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

اعمار

اعمار
جَمعِ واژۀ عَمر، عُمر، عُمُر، بمعنی زندگانی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمرها و زندگانیها، این جمع عمر است. (از منتخب و مدار از غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عَمر، بمعنی حیات. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ عُمر. (دهار). عمرها و زندگانیها. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

اثمار

اثمار
جمع ثمار و جج ثمر میوه ها میوه آوردن درخت بار آوردن، میوه دار شدن میوه دادن میوه دار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

اخمار

اخمار
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
فرهنگ لغت هوشیار