جدول جو
جدول جو

معنی اعظام

اعظام
بزرگ گردانیدن، بزرگ شمردن، بزرگداشت، به بزرگی ستودن
تصویری از اعظام
تصویر اعظام
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اعظام

اعظام

اعظام
بزرگ کردن و بزرگ داشتن. (غیاث اللغات). بزرگ گردانیدن. بزرگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عظمت گذاشتن و بزرگ داشتن کسی را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اعظام

اعظام
جَمعِ واژۀ عظم (در خردی و بزرگی ستاره ها) ، یعنی اقدار.
- اعظام کواکب، اقدار ستارگان از شش عظم یا قدر. (یادداشت بخط مؤلف)
، آهو که بر سپیدی او سرخی غالب باشد یا آهو که پشتش سرخ و پهلو و تهیگاه او اندک سپید باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهوی سرخ. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا

اعظام

اعظام
نام جایی است که در ابیات زیر آمده است:
فقد قدمت آیاتها و تنکرت
لما مر من ریح و اوطف مرهم
تأملت من آیاتها بعد اهلها
باطراف اعظام فاذناب ازنم.
کثیر (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا