جدول جو
جدول جو

معنی اعزاب - جستجوی لغت در جدول جو

اعزاب
(مَ مَ مو نِ تَ)
دور شدن و دور کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). یقال: اعزبه اﷲ، ای اذهبه. (منتهی الارب). دور شدن، یقال: ’من قراء القرآن فی اربعین لیله فقد اعزب’، ای ابعد العهد بأوّله من عزب بابله. (از اقرب الموارد). و دور کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اعزاب
(اَ)
هراوه الاعزاب، اسبی است کانت موقوفه علی الاعزاب یغزون علیها و یستفیدون المال لیتزوجوا. (منتهی الارب). هراوه الاعزاب، نام اسب مشهوری که وقف بود بر عزبها که با آن می جنگیدند و مال بدست می آوردند تا با آن ازدواج کنند. و یضرب بها المثل، یقال: ’اعز من هراوه الاعزاب’. (از اقرب الموارد) ، بنده را بکار سخت داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واداشتن بندۀ خود را بکار سخت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، در شب سیر نمودن بی دلیل و بی راه. (منتهی الارب). بی دلیل و بی راه در شب سیر نمودن. (ناظم الاطباء). در شب سیر کردن بسان آنکه شب کور و نابینا. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). کار کردن برای کسی از روی تردید مانند عاسف اللیل، یعنی کسی که بسان شب کور در شب سیر کند. (از متن اللغه) ، در قدح بزرگ نوشیدن لازم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لازم گرفتن مشروب نوشیدن را در قدح بزرگ. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اعزاب
جمع عزیز، گرامیان، کمیابان دور کردن، برانگیختن به ناهمسری، جمع عزب، تک زنان: مردان بی زن زنان بی شوی همسر ناگرفتگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
به شگفت آوردن کسی را، عجیب دانستن و به شگفت آمدن، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احزاب
تصویر احزاب
حزب، سی و سومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۷۳ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
آشکار و روشن ساختن، فصیح سخن گفتن، درست بیان کردن، کلمۀ عجمی را عربی کردن، حرکات حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعزاز
تصویر اعزاز
عزت دادن، عزیز شمردن، گرامی داشتن، ارجمند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعصاب
تصویر اعصاب
عصبها، کنایه از وضعیت روحی شخص، جمع واژۀ عصب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعناب
تصویر اعناب
عنب ها، انگورها، جمع واژۀ عنب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
اعرابی، عرب ها، تازیان
فرهنگ فارسی عمید
گرامیداشت، نیرومند کردن، سخت بودن گران آمدن ارجمند کردن گرامی داشتن عزیز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعناب
تصویر اعناب
جمع عنب، انگورها جمع عنب انگورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
جمع عجب، شگفتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزاء
تصویر اعزاء
ارجمند، کمیاب، عزیز، گرام، جمع عزیز گرامیان عزیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
آشکار کردن، روشن گردانیدن، اصلاح کردن، نیکو ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزال
تصویر اعزال
جمع عزل، مردان بی زینه (زینه سلاح) بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعساب
تصویر اعساب
گریز گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاب
تصویر اعصاب
جمع عصب، پی، مفاصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعطاب
تصویر اعطاب
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعقاب
تصویر اعقاب
جمع عقب، پس ماندگان، بازماندگان، نوادگان، فرزندان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عتبه، آستانه ها خرسندی نمودن، خوشنوداندن: خشنود کردن، بازایستادن جمع عتبه آستانه ها پاشنه های در. یا اعتاب مقدسه. امکنه مقدسه که زیارتگاه مردم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
فرستادن و روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احزاب
تصویر احزاب
جمع حزب، گروه ها، فوجها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاب
تصویر اعتاب
جمع عتبه، آستانه، درگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعزاز
تصویر اعزاز
((اِ))
عزیز داشتن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
((اِ))
در فارسی به معنای فرستادن، روانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعصاب
تصویر اعصاب
جمع عصب، پی ها، عصب ها، وضع روحی و روانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعقاب
تصویر اعقاب
جمع عقب، بازماندگان، فرزندان آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
((اِ))
درست سخن گفتن، حرکت حرف آخر در کلمات عربی، حرکات حروف در کلمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعجاب
تصویر اعجاب
((ا ِ))
به شگفت آوردن، متعجب شدن، شگفتی، خودبینی، خودپسندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احزاب
تصویر احزاب
جمع حزب، گروه ها، دسته ها، گروه های کافران، شامل برخی از قبایل عرب، مانند قریش، غطفان و بنی قریظه، که با هم متحد شده به جنگ پیامبر رفته بودند، هر گروه سیاسی که مرام و مسلک ویژه خود را دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعراب
تصویر اعراب
تازیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعصاب
تصویر اعصاب
سهشگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
گسیل، فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احزاب
تصویر احزاب
گروه ها
فرهنگ واژه فارسی سره