آشکار و روشن ساختن، فصیح سخن گفتن، درست بیان کردن، کلمۀ عجمی را عربی کردن، حرکاتِ حروف یا کلمات (فتحه، کسره، ضمه، مد و تشدید) که در بالا یا زیر کلمات قرار می گیرد
آشکارا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واضح و روشن گردانیدن. (آنندراج) (غیاث اللغات). آشکارا و روشن ساختن. (از اقرب الموارد) ، در تداول فارسی زبانان، پدران. اصل و نسب و آبا و اجداد: و اگر در محامد اخلاق و مآثر اعراق این پادشاه میمون سیرت همایون سریرت خوض و شروع افتد، ابتدا به انتهای آن نرسد. (سندبادنامه ص 17). و ردای مفاخر پادشاهی را به مآثر اعراق مطرز کرده. (سندبادنامه ص 31) ، جَمعِ واژۀ عَرَق. (دهار) (ناظم الاطباء)
عربان صحرانشین. به این معنی لفظ جمعی است که مفرد ندارد. (قاموس و صراح و لطائف و کنز از غیاث اللغات) (آنندراج). تازیان بیابان باش. ج، اَعاریب. این کلمه جمع عرب نیست بلکه اسم جنس است. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ اعرابی. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). مردم تازی بیابان باش. (بحر الجواهر). اهالی بادیه. الواحد اعرابی. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). بصورت جمع، تازیان بیابان باش خاصه و واحد از خود ندارد و اعاریب بهمان معنی است و برخی گفته اند اعاریب جمع اعراب است و منسوب بدان اعرابی است و آن یکی ِ آن است و اعراب جمع عرب نیست زیرا عرب اسم جنس است. (منتهی الارب) ، پر نکردن دلو و قِربه، یقال: اعرق الدلو اعراقاً، پر نکرد دلو را و کذا اعرق القربه. (منتهی الارب). پر نکردن ظرف را. (از اقرب الموارد) ، خوی بیاوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، عریق گشتن در لؤم و کرم. (منتهی الارب) (آنندراج). عریق گشتن در لؤم و کرم. (ناظم الاطباء). عریق شدن در کرم و در لؤم نیز گفته شود و همچنین است در مورد اسب و جز آن. (از اقرب الموارد). نژادی شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بیخ رها کردن درخت و سخت گردیدن بیخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ریشه دوانیدن درخت در زمین. (از اقرب الموارد) ، آواره شدن. (المصادر زوزنی) ، رگ دار کردن شراب را به اندک آب انداختن در آن. (آنندراج). رگ دار کردن شراب را به انداختن آب اندک در آن. (منتهی الارب). رگ دار کردن شراب را با کمی آب یعنی مخلوط ساختن شراب را با آب و مبالغه نکردن در آن. (از اقرب الموارد). شراب به آب اندک آمیختن. (تاج المصادر بیهقی)