اعصاب اعصاب کوشش نمودن در سیر. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کوشش کردن شتر در حرکت: اعصبت الابل، جدت فی السیر. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
اعصاب اعصاب جَمعِ واژۀ عَصَب، یعنی پی. مفاصل. (آنندراج) (دهار) (ازناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ عَصَب، بمعنی پی مفاصل و درخت پیچک و برگزیدگان قوم. و یکی ِ آن عَصَبَه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیها و عصبها. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
اصعاب اصعاب دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را فرهنگ لغت هوشیار