جدول جو
جدول جو

معنی اعزام

اعزام((اِ))
در فارسی به معنای فرستادن، روانه کردن
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعزام

اعزام

اعزام
در تداول عامیانۀ فارسی، فرستادن کسی یا کسانی را. (یادداشت بخط مؤلف).
- اعزام داشتن، فرستادن کسی یا کسانی را بجایی. روانه کردن.
- اعزام شدن، مأموریت یافتن کسی یا کسانی بجایی.
- اعزام کردن، گسیل داشتن. ارسال داشتن. فرستادن کسی یا کسانی پی کاری بجایی، حمام اعسر، کبوتر که در بال چپ آن سپیدی باشد. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء)، یوم اعسر، روز سخت یا روز بد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روز شوم. (از متن اللغه). روز سخت یا روز شوم. (از اقرب الموارد).
،
{{نعت تَفصیلی}} دشوارتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نعت تفضیلی از عسرت. سخت تر. دشوارتر. مشکل تر. (یادداشت بخط مؤلف) : الا انه (جشیش) اعسر استمراء... (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا

ازعام

ازعام
امیدوارشدن، فرمانبرداری، آزمندکردن، جور در آمدن کار
ازعام
فرهنگ لغت هوشیار