جدول جو
جدول جو

معنی اعقاب

اعقاب
جمع عقب، بازماندگان، فرزندان آینده
تصویری از اعقاب
تصویر اعقاب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اعقاب

اعقاب

اعقاب
عقب ها، پشت سرها، فرزندان، نوادگان ها، پاشنۀ پاها، جمعِ واژۀ عقب
اعقاب
فرهنگ فارسی عمید

اعقاب

اعقاب
بنوبت سوار شدن یکدیگر. بنوبت برنشستن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنوبت سوار شدن یکدیگر. (آنندراج). نوبت گذاشتن در سوار شدن با کسی. (از اقرب الموارد). نوبت کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا

اعقاب

اعقاب
پس ماندگان و پس آیندگان و پسران و اولاد. جَمعِ واژۀ عقب. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عَقِب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جَمعِ واژۀ عَقِب، بمعنی پسر و پسر پسر. و منه: لانردهم علی اعقابهم، ای الی حالتهم الاولی. (منتهی الارب). فرزندان که پس پدر باشند. فرزندانی از پس پدر و مادر مانده. (یادداشت بخط مؤلف). اولاد و اولاد اولاد. (ناظم الاطباء) : اخلاف ما [مسعود] بجانب عراق... مشغول گردیم و وی [محمد] بغزنین... تا... طریقی که پدران ما بر آن رفته اند نگاه داشته آید که برکات آن اعقاب را باقی ماند. (تاریخ بیهقی). پس از عهد بگویی [حصیری] خان را که چون کار بدین نیکویی برفت و برکات این اعقاب را خواهد بود. (تاریخ بیهقی ص 212).
هزار قصر چو ایوان بنا کنی در هند
هزار شاه چو کسری بگیری از اعقاب.
مسعودسعد.
اولاد و اعقاب الیاس بعد از آن صحیفۀ اعقاب برخواندند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 291). اعقاب و اولاد او و آنکس که در دیار هند بصدر ملک و معرض حکم باشد بر این قضیت میرود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). لاجرم حق تعالی آن مساعی حمیده سبب ثبات دولت او و اعقاب او گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 29)، مردی که بعض انگشتان پای او بر بعضی دیگر سوار باشد. (از اقرب الموارد)،
{{اِسم}} اسم جمع است مر عنکبوت را. (منتهی الارب). اسم جمع است برای عنکبوت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

احقاب

احقاب
بر ترک خود سوار کردن، جمع حقیق، سزاواران، جمع حقب، زمان های دراز
احقاب
فرهنگ لغت هوشیار