جدول جو
جدول جو

معنی اعتهلال - جستجوی لغت در جدول جو

اعتهلال
(چِ)
تمام قد شدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استهلال
تصویر استهلال
نگاه کردن به آسمان جهت دیدن هلال در شب اول ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استذلال
تصویر استذلال
کسی را ذلیل پنداشتن، خوار و ناچیز شمردن، خوار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استهلاک
تصویر استهلاک
کاهش ارزش چیزی بر اثر کار، گذشت زمان یا فرسودگی، در بانکداری پرداخت کردن وام به صورت تدریجی و قسط های معیّن، از بین رفتن، مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتلال
تصویر اعتلال
علت داشتن، علیل شدن، بیمار شدن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استحلال
تصویر استحلال
حلالیت خواستن، مباح دانستن، حلال دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استظلال
تصویر استظلال
پناه بردن به سایه، در سایه نشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استقلال
تصویر استقلال
آزادی داشتن، به آزادی کاری کردن، بدون مداخلۀ کسی کار خود را اداره کردن، در علوم سیاسی آزادی دولت ها در ادارۀ امور کشور، تصمیم گیری و قانون گذاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استدلال
تصویر استدلال
آوردن برای ثابت کردن مطلبی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ یِ فِ / فَ)
ماه نو دیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). جستجوی ماه کردن.
لغت نامه دهخدا
(یَ زَ)
مشغول داشتن بکاری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ستم کردن بر کسی، بقهر و باطل گرفتن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دو دست بر زمین نهادن، مجامعت کردن، بیوکندن کسی را. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نوماه جستن، نوماه دمیدن ماه نو دیدن ماه نو جستن، هویدا شدن ماه نو. یا براعت استهلال. صنعتی است ادبی و آن آغاز کردن سخنی است بطرزی که کاملا مناسب با مقصود باشد و خوش افتد. ماه نو دیدن، جستجوی ماه کردن، هلال دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رواخواست بحلی خواستن حلال کردن طلبیدن، حلال ساختن حلال شمردن، حلال ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
دلیل خواستن دلیل جستن رهنمون جستن، دلیل آوردن حجت آوردن،جمع استدلالات. دلیل آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استذلال
تصویر استذلال
ناچیز و خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبلال
تصویر استبلال
به خواهی بهبود جویی
فرهنگ لغت هوشیار
نیست کردن میرانیدن هلاک کردن، نیست شدن، پرداخت وام بمرور زمان وام فرسایی یا استهلاک سرمایه. سرمایه ای را که برای خرید ماشینها یا مخارج ساختمان و جز آن بکار رفته بمرور بدست آوردن، هلاک کردن، نابود کردن، استهلاک دین، میرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استملال
تصویر استملال
به ستوه آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
بیمار شدن، بهانه آوردن، سرگرم شدن، گناه جستن، پیاپی نوشیدن، فرنود آوردن مشغول داشتن به کاری
فرهنگ لغت هوشیار
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استضلال
تصویر استضلال
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استسلال
تصویر استسلال
بر کشیدن شمشیروجزآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استزلال
تصویر استزلال
لغزیدن، لغزیدن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استطلال
تصویر استطلال
به زیر نگریستن چشم پایین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتلال
تصویر اعتلال
((اِ تِ))
بیمار شدن، بهانه آوردن، کسی را به کاری مشغول داشتن، بیماری، مرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استهلال
تصویر استهلال
((اِ تِ))
ماه نو دیدن، پدیدار شدن ماه نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحلال
تصویر استحلال
((اِ تِ))
حلالی طلبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استقلال
تصویر استقلال
((اِ تِ))
خودمختار بودن، اداره کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استغلال
تصویر استغلال
((اِ تِ))
طلب غله کردن، غله گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استضلال
تصویر استضلال
((اِ تِ))
میل به سایه و در آن نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استدلال
تصویر استدلال
((اِ تِ))
دلیل خواستن، دلیل آوردن، مفرد استدلالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استدلال
تصویر استدلال
فرنایش، شوند آوری، فرنود زنی، فرنود آوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استهلاک
تصویر استهلاک
فرسایش، فرسودگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استقلال
تصویر استقلال
خود سالاری
فرهنگ واژه فارسی سره