جدول جو
جدول جو

معنی استهلال

استهلال((اِ تِ))
ماه نو دیدن، پدیدار شدن ماه نو
تصویری از استهلال
تصویر استهلال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استهلال

استهلال

استهلال
نوماه جستن، نوماه دمیدن ماه نو دیدن ماه نو جستن، هویدا شدن ماه نو. یا براعت استهلال. صنعتی است ادبی و آن آغاز کردن سخنی است بطرزی که کاملا مناسب با مقصود باشد و خوش افتد. ماه نو دیدن، جستجوی ماه کردن، هلال دیدن
فرهنگ لغت هوشیار

استهلال

استهلال
ماه نو دیدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث). جستجوی ماه کردن.
لغت نامه دهخدا

استقلال

استقلال
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

استغلال

استغلال
شاماخ پروری (شاماخ غلات) طلب غله کردن غله گرفتن غله برداشتن، طلب غله کردن
فرهنگ لغت هوشیار