خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب). خوار کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ناچیز شمردن. اِکاره. اذلال. (زوزنی). خاضع کردن. خوار گرفتن کسی را: و چون همت پادشاهانۀ او بر استذلال صعاب باغیان و استلانت رقاب یاغیان مصروف بود... (جهانگشای جوینی).
جداسری خود سری، به خود ایستایی، بلند کردن، فرازیدن، لرزیدن لرزه گرفتن، خودکامگی، فراروی برداشتن و بلند کردن، بلند بر آمدن بجای بلند آمدن، ضابط امر خویش بودن بخودی خود بکاری بر ایستادن بی شرکت غیری، صاحب اختیاری و آزادی کامل یک کشور (دولت و ملت) در امور سیاسی و اقتصادی بدون اعمال نفوذ خارجیان (ظاهرا و باطنا)، بدون مداخله کاری کردن