لغت یا لهجه ای است در وعاء بمعنی ظرف. (از متن اللغه) (از آنندراج). وعاء. خنور. (منتهی الارب). آوند. ج، آعیه. (مهذب الاسماء). آوند و وعاء. (ناظم الاطباء). لغتی است در وعاء. (منتهی الارب). و رجوع به وعاء شود
لغت یا لهجه ای است در وعاء بمعنی ظرف. (از متن اللغه) (از آنندراج). وعاء. خنور. (منتهی الارب). آوند. ج، آعیه. (مهذب الاسماء). آوند و وعاء. (ناظم الاطباء). لغتی است در وعاء. (منتهی الارب). و رجوع به وعاء شود
جمع واژۀ معی و معی و معاء. روده ها. (از اقرب الموارد). اعفاج. (بحر الجواهر). رودگانیها. در حدیث است: ان المؤمن یأکل فی معاً واحداً و الکافر یأکل فی سبعه امعاء، یعنی ان المؤمن یأکل من وجه واحد و هوالحلال و الکافر یأکل من وجوه و لایبالی ما اکل و من این اکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در طب قدیم روده ها را به شش قسم تقسیم کرده اند سه علیا و سه سفلی. روده های علیا دقاق و رودهای سفلی غلاظاند و شش روده بترتیب عبارتند از: اثنی عشر یا اثناعشری، صائم، دقیق (لفایفی) ، اعور، قولون، اثناعشری یا مستقیم. که سه رودۀ اول علیا (دقاق) و سه رودۀ دوم سفلی (غلاظ) اند. (از خلاصهالحکمه، چ سنگی ص 200 ببعد) : چند از نعیم سبعۀ الوان چو کافران کار جحیم سبعه ز امعا برآورم. خاقانی. گاوی پیش او بکشتند و از گوشت او کباب کردند او در تناول آن اسراف کرد. چند ساغر سنگی بر عقب آن باز خورد و امعاء او برهم پیچید و المی سخت آغاز نهاد و در آن الم جان سپرد. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به آنندراج و معی و روده شود. - امعاء الارض، کالیهای هر آبراهه که از زمین پست بسوی آبراهۀ دیگر رود یا زمین نرم میان دو زمین درشت. (ناظم الاطباء). -
جَمعِ واژۀ مَعی و مِعَی و مِعاء. روده ها. (از اقرب الموارد). اعفاج. (بحر الجواهر). رودگانیها. در حدیث است: ان المؤمن یأکل فی معاً واحداً و الکافر یأکل فی سبعه امعاء، یعنی ان المؤمن یأکل من وجه واحد و هوالحلال و الکافر یأکل من وجوه و لایبالی ما اکل و من این اکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در طب قدیم روده ها را به شش قسم تقسیم کرده اند سه علیا و سه سفلی. روده های علیا دقاق و رودهای سفلی غلاظاند و شش روده بترتیب عبارتند از: اثنی عشر یا اثناعشری، صائم، دقیق (لفایفی) ، اعور، قولون، اثناعشری یا مستقیم. که سه رودۀ اول علیا (دقاق) و سه رودۀ دوم سفلی (غلاظ) اند. (از خلاصهالحکمه، چ سنگی ص 200 ببعد) : چند از نعیم سبعۀ الوان چو کافران کار جحیم سبعه ز امعا برآورم. خاقانی. گاوی پیش او بکشتند و از گوشت او کباب کردند او در تناول آن اسراف کرد. چند ساغر سنگی بر عقب آن باز خورد و امعاء او برهم پیچید و المی سخت آغاز نهاد و در آن الم جان سپرد. (ترجمه تاریخ یمینی). و رجوع به آنندراج و معی و روده شود. - امعاء الارض، کالیهای هر آبراهه که از زمین پست بسوی آبراهۀ دیگر رود یا زمین نرم میان دو زمین درشت. (ناظم الاطباء). -
برابر، جا، روبه روی، برابری برابرانه مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل
برابر، جا، روبه روی، برابری برابرانه مقابل برابر روبروی رویاروی قبال، سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن یا به ازاء. عوض بجای. یا در ازاء. بجای عوض بدل