- اطباق
- هم عقیده شدن جمعی برای کاری
معنی اطباق - جستجوی لغت در جدول جو
- اطباق
- طبق ها، پوشش ها، جمع واژۀ طبق
- اطباق
- پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
- اطباق ((اِ))
- مطابقه کردن، برهم نهادن، جمع شدن برای کاری
- اطباق ((اَ))
- جمع طبق، خوان ها، خوانچه ها، جمع طبقه، مرتبه ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردن نهادن نرم شدن
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
برابری، سازش
جمع طوق، یاره ها گردن بندها چنبرها جمع طوق گردن بندها
روان کردن، گشودن رهانیدن، هلاندن (طلاق دادن)، یله کردن خان و مان یله کردم (تاریخ برامکه)، گشتن دادن رها کردن آزاد کردن: اطلاق محبوسین، استعمال کلمه ای در معنیی مخصوص، رهایی آزادی خلاص از بند و قید، حقی که بنویسنده مفاصا حساب پرداخته میشد حق الاطلاق، جمع اطلاقات
ترکی بارافکنی دام گستردن، خاموش ماندن، سر به پایین افکندن، چشم فروبستن ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
طبل، دهلها
جمع طبع، مهرها، سرشتها
پختن، بریانیدن: بریان کردن، دیگ برنهادن
جمع طبیب، پزشکان جمع طبیب پزشکان
ترکی کلاهگوش
موافق و برابر شدن
طوق ها، گردن بندها، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات ها، جمع واژۀ طوق
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات ها، جمع واژۀ طوق
موافق شدن، برابر شدن، یکسان گشتن، برابر شدن چیزی با چیز دیگر، با شرایط خود را وفق دادن
استعمال کلمه ای مخصوص خواه به طریق حقیقت و خواه بر سبیل مجاز، گشودن، روان کردن، رها کردن، آزاد کردن
پارسی تازی گشته تابوک تابه آگور بزرگ خشت پخته کلان خشت پخته بزرگ آجر بزرگ
جمع طبع، سرشت ها، ذات ها
ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه، خشت پخته بزرگ، آجر بزرگ
طبع ها، خوی ها، سرشت ها، نهادها، استعدادها، توانایی ها، چاپ ها، در طب قدیم مزاج ها، عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و هوا، جمع واژۀ طبع
اتاغ، اتاق
جمع طبیب پزشکان
حجره، خانه
طبیب ها، پزشک ها، جمع واژۀ طبیب
اتاق، بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف و در برای سکونت یا کار، قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن می نشینند، محفظه ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری مثلاً اتاق بار
متضاد، مطابق، برابر، دو چیز را با هم سنجیدن و موافق ساختن
موافق، برابر