جدول جو
جدول جو

معنی اطباق

اطباق((اِ))
مطابقه کردن، برهم نهادن، جمع شدن برای کاری
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اطباق

اطباق

اطباق
پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
اطباق
فرهنگ فارسی عمید

اطباق

اطباق
اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی). اطباق قوم بر امر، اجماع کردن آنان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دور کردن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد). دور گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : قالی کیف لی باطراح رجل هو یسایرنی منذ دخلت العراق. (زیاد بن ابیه از وفیات ابن خلکان ص 351 س 16)
لغت نامه دهخدا

اطباق

اطباق
جَمعِ واژۀ طَبَق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67) (متن اللغه). جَمعِ واژۀ طَبَق، تاه هر چیزی و پوشش آن. (آنندراج). تاه ها. طبقها. رجوع به طَبَق شود: و اطباق طاق رواق آن جلال بر صورتی پرداخته. (رشیدی).
نامدی اوراق اطباق فلک هرگز تمام
گر ضمیر او نکردی علم دین را دفتری.
خواجوی کرمانی.
- امثال:
الدهر اطباق، یعنی روزگارحالات است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا