اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی). اطباق قوم بر امر، اجماع کردن آنان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دور کردن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد). دور گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : قالی کیف لی باطراح رجل هو یسایرنی منذ دخلت العراق. (زیاد بن ابیه از وفیات ابن خلکان ص 351 س 16)
جَمعِ واژۀ طَبَق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67) (متن اللغه). جَمعِ واژۀ طَبَق، تاه هر چیزی و پوشش آن. (آنندراج). تاه ها. طبقها. رجوع به طَبَق شود: و اطباق طاق رواق آن جلال بر صورتی پرداخته. (رشیدی). نامدی اوراق اطباق فلک هرگز تمام گر ضمیر او نکردی علم دین را دفتری. خواجوی کرمانی. - امثال: الدهر اطباق، یعنی روزگارحالات است. (از اقرب الموارد)