معنی طاباق - فرهنگ فارسی معین
معنی طاباق
- طاباق
- ظرف آهنی مدور که بر آن نان پزند، تابه، خشت پخته بزرگ، آجر بزرگ
تصویر طاباق
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با طاباق
طاباق
- طاباق
- پارسی تازی گشته تابوک تابه آگور بزرگ خشت پخته کلان خشت پخته بزرگ آجر بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
طاباق
- طاباق
- خشت پختۀ کلان، (منتهی الارب) (آنندراج)، آجر بزرگ، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تاباق
- تاباق
- چوب دستی را گویند وآن چوب گنده ایست که بیشتر قلندران بر دست گیرند. تاباک تپیدن واضطراب و بی قراری، تب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
اطباق
- اطباق
- پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
فرهنگ فارسی عمید