معنی اطباع - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اطباع
اطباع
- اطباع
- طبع ها، خوی ها، سرشت ها، نهادها، استعدادها، توانایی ها، چاپ ها، در طب قدیم مزاج ها، عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و هوا، جمعِ واژۀ طبع
فرهنگ فارسی عمید
اطباع
- اطباع
- جَمعِ واژۀ طَبَع. مهرها. (از متن اللغه) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
ارباع
- ارباع
- جمع ربع، چاریک ها، جمع ربع ربع ها چهاریک ها. یا ارباع عالم. چهار گوشه جهان
فرهنگ لغت هوشیار
اسباع
- اسباع
- هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
اشباع
- اشباع
- سیر گردانیدن، سیر کردن، سیراب گردانیدن، رنگ سیر خورانیدن جامه را، بسیار و وافر کردن، گشاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار