معنی اصباء - جستجوی لغت در جدول جو

اصباء

لغت نامه دهخدا

اصباء

لغت نامه دهخدا

اصباء

تصویری از اصباء — تصویر اصباء

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الباء — تصویر الباء

لبیب ها، صاحبان خرد، مردمان عاقل، جمع واژۀ لبیب، خردمندان، ذوی الالباب، اهل عقول، اولوالالباب، ذوی العقول، اهل خرد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اصباغ — تصویر اصباغ

صبغ ها، رنگ ها، نان خورش ها، جمع واژۀ صبغ

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از اصواء — تصویر اصواء

خشکیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قصباء — تصویر قصباء

نیستان، بی کران

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حصباء — تصویر حصباء

سنگریزه سنگریزه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اهباء — تصویر اهباء

به گونه رمن گردها گرد بر انگیختن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از انصباء — تصویر انصباء

جمع انصبه، جمع نصیب، بهره ها

فرهنگ لغت هوشیار

پدر (کشیش)، راهنما، آگاهاندن، دوری، جدایی، راندن، جمع نباء، خبرها، آگاهیها، داستانها، خبر دادن، آگاهانیدن آگهی دادن، آگاه کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اغباء — تصویر اغباء

نرمه بارش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اکباء — تصویر اکباء

دور کردن، برگردانیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اعباء — تصویر اعباء

جمع عبء سنگین ها بارها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اطباء — تصویر اطباء

جمع طبیب، پزشکان جمع طبیب پزشکان

فرهنگ لغت هوشیار

بازداشتن، بلندکردن، ریز ریز کردن، خاموش شدن، پنهان داشتن، به دل کینه گرفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اصغاء — تصویر اصغاء

گوش فرا داشتن گوش دادن نیوشیدن گوش داشتن گوش فرا دادن شنیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اخباء — تصویر اخباء

آتش کشیدن

فرهنگ لغت هوشیار

ادبمندان جمع ادیب ادب دارندگان ادب دهندگان مردمان صاحب ادب و فرهنگ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ازباء — تصویر ازباء

بارکردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از احباء — تصویر احباء

دوستان، همنشینان، جمع حبا، جمع در جمع حبیب

فرهنگ لغت هوشیار

پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اصباغ — تصویر اصباغ

جمع صبغ، رنگها

فرهنگ لغت هوشیار

لبه ها کناره ها، جمع صبر، درنگ ها درنگ کردن درنگیدن، شکیبا گردانیدن، ترش شدن شیر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اصباح — تصویر اصباح

صبح کردن، بامداد کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از اشباء — تصویر اشباء

فرزند زیرک داشتن، داد وهش، بزرگداشت، نشان از پدر داشتن، بالیدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از احباء — تصویر احباء

((اَ حِ بّا))

جمع حبیب، دوستان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از ادباء — تصویر ادباء

((اُ دَ))

جمع ادیب، مردمان دارای ادب و فرهنگ

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اعباء — تصویر اعباء

جمع عب، سنگین ها، بارها

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اطباء — تصویر اطباء

((اَ طِ بّ))

جمع طبیب، پزشکان

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اصفاء — تصویر اصفاء

((اِ))

برگزیدن کسی را، اختیار کردن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اصغاء — تصویر اصغاء

((اِ))

گوش فرادادن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اصباح — تصویر اصباح

((اِ))

بامداد کردن، درآمدن بامداد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از انباء — تصویر انباء

((اِ))

خبر دادن، آگهی دادن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از اکباء — تصویر اکباء

آخالها، خاک روبه ها، دورکردن

فرهنگ واژه فارسی سره