جدول جو
جدول جو

معنی اشتاد - جستجوی لغت در جدول جو

اشتاد
(پسرانه)
راستی، درستی، در دین زرتشتی نام ایزدی که راهنمای مینویان و جهانیان است، نام روز بیست وششم ازهر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان خسروپرویزپادشاه ساسانی
تصویری از اشتاد
تصویر اشتاد
فرهنگ نامهای ایرانی
اشتاد
روز بیست و ششم از هر ماه خورشیدی، در آیین زردشتی فرشته ای مؤکل بر روز اشتاد
تصویری از اشتاد
تصویر اشتاد
فرهنگ فارسی عمید
اشتاد
رستاق اشتاد، رستاق اشتاد ناحیه ای در آمل بوده است که اشتاد نامی آنرا بنیان نهاده است. رجوع به تاریخ طبرستان ص 63 و اشتاد وسفرنامۀ مازندران رابینو ص 155 بخش انگلیسی شود، پوشیده شدن کار و مانند آن. (منتهی الارب). پوشیده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). پوشیده گشتن کار. (زمخشری).
- اشتباه داشتن، شبیه بودن. مانند بودن:
فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری.
سعدی.
- اشتباه کاری، تلبیس. بهم درآمیختن. در کاری خطا کردن.
- اشتباه کردن، سهو کردن. خطاکردن.
- اشتباه لپی، درتداول عامه، اطلاق کلمه کتاب مثلاً بر دفتر بطور غلطو اشتباه.
- امثال:
اشتباه برمیگردد، از نو آغاز میکنیم. از نو میشمریم
لغت نامه دهخدا
اشتاد
(اِ)
ایزد اشتاد، ایزد اشتاد نام یکی از ایزدان همکار هفتمین امشاسپندان (امرداد) بوده است. رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
اشتاد
(اَ)
یا اشتادگشسب. نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد:
چو اشتاد و خراد برزین پیر
دو دانای گوینده و یادگیر...
چو خراد برزین و اشتاگشسب
بفرمان نشستند هر دو بر اسب.
فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2910).
چو اشتاد و خراد برزین ز شاه
پیام آوریدند از آن بارگاه
بخندید خسرو به آواز گفت
که گفتار تو با خرد نیست جفت.
فردوسی (ایضاً ص 2912).
و رجوع به اشتاد در ’ولف’ شود، اتفاق. ائتلاف. پیوند: میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). حال هر دو دولت در اشتراک و اشتباک واتحاد منتظم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 403) ، نیک تاریک شدن سیاهی شب، نیک ظاهر شدن ستارگان. (منتهی الارب) ، انگشتان هر دو دست میان همدیگر درآوردن. (غیاث اللغات) ، بهم دررفتن شاخهای درخت و مثل آن، اجتماع و انبوه. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اشتاد
(اَ)
نام روز بیست وششم است از هر ماه شمسی. نیک است در این روز صدقه دادن و جامه پوشیدن و حاجت خواستن. (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) (غیاث اللغات). روز بیست وششم از هر ماه شمسی ایرانیان قبل از اسلام، چه ایشان ایام هفته نداشتند و هر روزی را به اسمی میخواندند. (فرهنگ نظام). و رجوع به اشتادروز شود.
لغت نامه دهخدا
اشتاد
روز بیست وهشتم هر ماه شمسی است وروز نیکی میباشد، در این روز صدقه دادن وجامه پوشیدن وحاجت خواستن مورد قبول است
فرهنگ لغت هوشیار
اشتاد
فرشته ای است در دین زردشتی، بیست و ششمین روز از هر ماه خورشیدی
تصویری از اشتاد
تصویر اشتاد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتار
تصویر اشتار
(دخترانه)
الهه عشق و برکت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از استاد
تصویر استاد
کسی که علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
استاد سرا: از مناصب عهد خلفای عباسی که مامور رسیدگی و پرداخت مخارج روزانۀ دربار، مطبخ، اسطبل و وظایف و جیرۀ حواشی بوده، متصدی دخل و خرج سرای
استاد دار: استادسرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتاد
تصویر هشتاد
هشت ده تا، عدد «۸۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب، عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، شتافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
روز دوم از خمسۀ مسترقه، بخش دوم از پنج بخش گات ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوتاد
تصویر اوتاد
وتدها، هفت تنان، هفت مردان، جمع واژۀ وتد برای مثال هفت فرزند تو که اوتادند / هر یکی غوث هفت کشور باد ی قطبشان صدر صفۀ ملکوت / که مقامش ز عرش برتر باد (عراقی - ۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
سخت شدن، قوی شدن، استوار شدن،
استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان،
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشهاد
تصویر اشهاد
گواه آوردن، گواه گردانیدن، گواه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتاد
تصویر هشتاد
(عدد) عدداصلی مساوی هشت بار ده پنجاه بعلاوه سی (80) ثمانین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایتاد
تصویر ایتاد
میخ کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتاد
تصویر افتاد
حالت درماندگی، از پای در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وتد، میخ ها، دستگیران پیران دستگیر، بنیادیان که چهار تنند و هر کدام یکی از ستون های چهار گانه جهان را نگاهدارنده جمع وتد. میخها، وتدهای عروض و آنها سه اند: مقرون مفروق مجتمع، پیشوایان طریقت، چهارتن از بزرگان که در چهار جهت دنیا باشند و بمنزله چهار رکن عالمند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شت، پراکنده ها پراکندن: تاسگی پریشانی، جمع شت پراکندگان متفرقها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتاد
تصویر اعتاد
آمادن آماده بودن آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشهاد
تصویر اشهاد
جمع شاهد، گواه وادای شهادت کننده، علناً و آشکارا، در چشم گواهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد
تصویر استاد
ماهر، با مهارت، حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتاب
تصویر اشتاب
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشداد
تصویر اشداد
برنایش پشتیبان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
بخش دوم از پنج بخش گاتها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
استوار وقوی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استاد
تصویر استاد
((اُ))
آموزنده، معلم، آموزگار، مدرس دانشگاه ها، حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره دست، علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه، چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند، خط یا نق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتداد
تصویر اشتداد
((اِ تِ))
سخت شدن، محکم شدن، نیرو گرفتن، نیرومندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتات
تصویر اشتات
جمع شت، پراکندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشهاد
تصویر اشهاد
((اِ))
گواه گرفتن. گواه گردانیدن، گواه آوردن، در فقه حضور دو گواه عادل در طلاق و گوش دادن آنان به صیغه طلاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتود
تصویر اشتود
((اُ تَ وَ))
بخش دوم از پنج بخش گات ها، روز دوم از اندرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوتاد
تصویر اوتاد
جمع وتد، میخ ها، بزرگان طریقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشتاد
تصویر هشتاد
((هَ))
عدد اصلی مساوی هشت بار ده، پنجاه بعلاوه سی
فرهنگ فارسی معین