یا اشتادگشسب. نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد: چو اشتاد و خراد برزین پیر دو دانای گوینده و یادگیر... چو خراد برزین و اشتاگشسب بفرمان نشستند هر دو بر اسب. فردوسی (از شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2910). چو اشتاد و خراد برزین ز شاه پیام آوریدند از آن بارگاه بخندید خسرو به آواز گفت که گفتار تو با خرد نیست جفت. فردوسی (ایضاً ص 2912). و رجوع به اشتاد در ’ولف’ شود، اتفاق. ائتلاف. پیوند: میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). حال هر دو دولت در اشتراک و اشتباک واتحاد منتظم شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 403) ، نیک تاریک شدن سیاهی شب، نیک ظاهر شدن ستارگان. (منتهی الارب) ، انگشتان هر دو دست میان همدیگر درآوردن. (غیاث اللغات) ، بهم دررفتن شاخهای درخت و مثل آن، اجتماع و انبوه. (غیاث اللغات) (آنندراج)